![]() |
گپ و گفت مامانهای 1401 - نسخهی قابل چاپ +- دورهمی خانم ها (http://khanumha.com) +-- انجمن: والد و کودک (http://khanumha.com/forumdisplay.php?fid=35) +--- انجمن: والدگری (http://khanumha.com/forumdisplay.php?fid=36) +--- موضوع: گپ و گفت مامانهای 1401 (/showthread.php?tid=472) صفحهها:
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
15
16
17
18
19
20
21
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31
32
33
34
35
36
37
38
39
40
41
42
43
44
45
46
47
48
49
50
51
52
53
54
55
56
57
58
59
60
61
62
63
64
65
66
67
68
69
70
71
72
73
74
75
76
77
78
79
80
81
82
83
84
85
86
87
88
89
90
91
92
93
94
95
96
97
98
99
100
101
102
103
104
105
106
107
108
109
110
111
112
113
114
115
116
117
118
119
120
121
122
123
124
125
126
127
128
129
130
131
132
133
134
135
136
137
138
139
140
141
142
143
144
145
146
147
148
149
150
151
152
153
154
155
156
157
158
159
160
161
162
163
164
165
166
167
168
169
170
171
172
173
174
175
176
177
178
179
180
181
182
183
184
185
186
187
188
189
190
191
192
193
194
195
196
197
198
199
200
201
202
203
204
205
206
207
208
209
210
211
212
213
214
215
216
217
218
219
220
221
222
223
224
225
226
227
228
229
230
231
232
233
234
235
236
237
238
239
240
241
242
243
244
245
246
247
248
249
250
251
252
253
254
255
256
257
258
259
260
261
262
263
264
265
266
267
268
269
270
271
272
273
274
275
276
277
278
279
280
281
282
283
284
285
286
287
288
289
290
291
292
293
294
295
296
297
298
299
300
301
302
303
304
305
306
307
308
309
310
311
312
313
314
315
316
317
318
319
320
321
322
323
324
325
326
327
328
329
330
331
332
333
334
335
336
337
338
339
340
341
342
343
344
345
346
347
348
349
350
351
352
353
354
355
356
357
358
359
360
361
362
363
364
365
366
367
368
369
370
371
372
373
374
375
376
377
378
379
380
381
382
383
384
385
386
387
388
389
390
391
392
393
394
395
396
397
398
399
400
401
402
403
404
405
406
407
408
409
410
411
412
413
414
415
416
417
418
419
420
421
422
423
424
425
426
427
428
429
430
431
432
433
434
435
436
437
438
439
440
441
442
443
444
445
446
447
448
449
450
451
452
453
454
455
456
457
458
459
460
461
462
463
464
465
466
467
468
469
470
471
472
473
474
475
476
477
478
479
480
481
482
483
484
485
486
487
488
489
490
491
492
493
494
495
496
497
498
499
500
501
502
503
504
505
506
507
508
509
510
511
512
513
514
515
516
517
518
519
520
521
522
523
524
525
526
527
528
529
530
531
532
533
534
535
536
537
538
539
540
541
542
543
544
545
546
547
548
549
550
551
552
553
554
555
556
557
558
559
560
561
562
563
564
565
566
567
568
569
570
571
572
573
574
575
576
577
578
579
580
581
582
583
584
585
586
587
588
589
590
591
592
593
594
595
596
597
598
599
600
601
602
603
604
605
606
607
608
609
610
611
612
613
614
615
616
617
618
619
620
621
622
623
624
625
626
627
628
629
630
631
632
633
634
635
636
637
638
639
640
641
642
643
644
645
646
647
648
649
650
651
652
653
654
655
656
657
658
659
660
661
662
663
664
665
666
667
668
669
670
671
672
673
674
675
676
677
678
679
680
681
682
683
684
685
686
687
688
689
690
691
692
693
694
695
696
697
698
699
700
701
702
703
704
705
706
707
708
709
710
711
712
713
714
715
716
717
718
719
720
721
722
723
724
725
726
727
728
729
730
731
732
733
734
735
736
737
738
739
740
741
742
743
744
745
746
747
748
749
750
751
752
753
754
755
756
757
758
759
760
761
762
763
764
765
766
767
768
769
770
771
772
773
774
775
776
777
778
779
780
781
782
783
784
785
786
787
788
789
790
791
792
793
794
795
796
797
798
799
800
801
802
803
804
805
806
807
808
809
810
811
812
813
814
815
816
817
818
819
820
821
822
823
824
825
826
827
828
829
830
831
832
833
834
835
836
837
838
839
840
841
842
843
844
845
846
847
848
849
850
851
852
853
854
855
856
857
858
859
860
861
862
863
864
865
866
867
868
869
870
871
872
873
874
875
876
877
878
879
880
881
882
883
884
885
886
887
888
889
890
891
892
893
894
895
896
897
898
899
900
901
902
903
|
RE: گپ و گفت مامانهای 1401 - Elhamgoli - ۱۴۰۱/۸/۴ وای مری دخترمم اون لحظه ک کارن ماسکو کشید تو بغل باباش بود ی لخظه اومد فرار کنه بچه بعذ زد زیر گریه حالا بچه هارو صبحا شوهرم جابجا میکنه من. زودتر میرم گفتم صبح حتما ماسک بزن امیدوارم زود عادت کنه RE: گپ و گفت مامانهای 1401 - Mari90 - ۱۴۰۱/۸/۴ اخی بچه ها چقدر طفلکی هستند چه دنیای پاکی دارن الهی❤️ RE: گپ و گفت مامانهای 1401 - Rose - ۱۴۰۱/۸/۴ (۱۴۰۱/۸/۴، ۱۲:۳۸ صبح)رخشید نوشته است: نسیمه امید داشته باش رخشید فکر می کنی که برجه ولی برای من نوعی که اصل زندگی همین خرجیه که برای پسرم می کنم... باور کن وقتی بچه دار میشی، حالا درسته میایم اینجا غر غر می کنیم، ولی باور کن از خودت بیشتر دوستش داری... من همین هیدروسل رو می تونستم بیمارستان طبی هم ببرم چون دکترش اونجا هم بود ولی اشاره کرد که رزیدنت هستتتتت من گفتم نه نه نمی خوام پس، همین لاله خوبه... در مورد بقیه چیزا هم همینطوره... در مورد بچه اصلا آدم نمی تونه فکر کنه که مثلا غذای با کیفیتی که بهش میده برجه... بعد الان خوشبختانه یا بدبختانه اینترنت هم هست، می بینی و می خونی رژیم های مختلف دنیا چطوره، بچه ها چیا می خورن ووو... می بینی که بچه های خارجی واقعا برنج و نون خاصی نمی خورن... ولی رژیم ماها پره از اینا... مصرف انواع گوشت و تخم مرغ و لبنیاتی که توی آمریکا هست، ما فقط برای همون بچه بخوایم داشته باشیم، باور کن باید حداقل ماهی 2 تومن فقط خرج این 3 مدل پروتئین برای یه بچه ی 10 کیلویی بشه... به خدا میگوی یخ زده کیلویی 200 تومن برج نیست، بدبختیه... میگو باید هفته ای دو بار درست کرد... این قیمت ماهی و میگو و گوسفندی و مرغ سبز که برای بچه واجبن واقعا برج نیست، حق ماست که با این قیمتا در مقابل این حقوقای قطره چکونی باید به بدبختی تهیه کنیم... من خودم آدمی هستم که برای مثلا چه میدونم اتاق و اسباب بازی و چه میدونم لباس و اینا شاید اونجوری خرج نکنم و نکرده باشم هم... ولی برای غذا و دکتر و کتاب، بدون حساب خرج می کنم... می دونم هم که مدل زندگی من مخالف زیاد داره... ولی همین 3 قلم رو هم بخوای خوب به بچه برسی واقعا کمرشکنه... وقتی بدونی که برای یه عمل اگر بخوای بری مرکز دولتی، اولا که باید یه عمر منتظر باشی، بعدم معلوم نیست بیفتی زیر دست کی، معلومه حتی اگه برای خودتم این کارو بکنی، برای بچه ت هیچوقت راضی نمیشی مگه واقعا مجبور باشی... یا اصلا مهد یا پرستار خوب، اگه انتخاب اشتباهی توی اینها بکنی، بعیده که جبران بشه کردشون....... و مسلما مهد خوب ارزون نمی تونه باشه، چون باید امکانات (از کتاب و اسباب بازی تا تاب و...) و ایمنی خوب داشته باشه، به کادر و مربی و کمک ها برسه، باید بتونه غذای مناسبی رو با کیفیت بالا تهیه کنه وووو... که همه ی اینا پول میخواد.... RE: گپ و گفت مامانهای 1401 - رخشید - ۱۴۰۱/۸/۴ رز منظورم وضعیت الان مالی بود نه بعدا که بچه میاد بخدا نمیدن من چقدر مالیات و بیمه و حقوق و .... میدم هزینه های خوردن خوراک و اینا که بماند RE: گپ و گفت مامانهای 1401 - Rose - ۱۴۰۱/۸/۴ البته اینم بگم... میگن که ورود بچه باعث برکت و اینا میشه... من هم این رو دیدم، چون به نظرم بچه باعث میشه که بیشتر به آینده فکر کنی... بیشتر تلاش کنی، خیلی تفریحای هزینه بر در کنار بی فایدگیشون، دیگه برات ارزششون رو از دست میدن یا خیلی ساده دیگه امکان پرداختن بهشون رو نداری... همش به آینده ی بچه فکر می کنی و ذهنت خلاق میشه... انرژیت برای تلاش بیشتر میشه.. اینا باعث میشه که رشد کنی... مثل فرق مجردی با متاهلی می مونه که می بینی یه پسری با یه درآمد مشخص هیچی نداره، اما با ازدواج، اون پولها دیگه از زندگیش خارج نمیشه و طرف شروع به رشد میکنه... می خوام بگم که بعد مالی، برای من و همسرم، کمترین دغدغه رو داشته، اما آدم باید بدونه و حواسش باشه... من از خرجی که می کنم با توجه به درآمدمون، راضی هستم و فکر می کنم تونستم خدمات بهداشتی مناسبی رو بگیرم.... واقعا لنگ پول شکم این بچه یا مشکلات سلامتیش نبودیم، اما آدم قبلش از حجم هزینه ها بدونه، واقعا چشماش باز میشه و شاید تصمیم بهتری با توجه به شرایط خودش بگیره... اگرچه اینم بگم که ما الان هررر چی هم بگیم، مطمئنا برای کسی که تجربه نداره، زیاد قابل لمس نیست مگه طرف تجربه ی زیسته ی مرتبط داشته باشه... مثلا الان یکی بیاد از مشکلات 2 فرزندی بگه، من مطمئنم آنچنان درکی ازش ندارم چون همیشه همدلی کمی داشتم و واقعیتش درک شرایط دیگران برام خیلی سخته........ همین که شمایی که توی این مسیر نیفتادید ولی درک می کنید که ماها چی میگیم، خودش واقعا واقعا نوید بخشه که مادرای خوبی میشید ![]() ![]() RE: گپ و گفت مامانهای 1401 - (کژال) - ۱۴۰۱/۸/۴ مامانا آزمایش یک سالگی فقط خون هست؟ یا ادرار هم داره؟ پسرم انقد جیغ زد که یادم رفت از دکتر بپرسم. راستی پسر من آزمایش تیروئید هم داره. اونم خونه؟ RE: گپ و گفت مامانهای 1401 - Nedaaa28 - ۱۴۰۱/۸/۴ خون و ادرار تیروییدم چک میشه تو آزمایش خون RE: گپ و گفت مامانهای 1401 - liyane - ۱۴۰۱/۸/۴ بگردم برات عزيزم چي كشيدي تو ميدونم راجع به چه جهنمي حرف ميزني يه بچه ريفلاكسي رو به سه سالگي رسوندن اونم دست تنها واقعا سخته من نميدونم اگه كمك نداشتم چه بلايي سر خودمو پسرم ميومد چون يادمه از غصه شيرنخوردنش مريض ميشدم و ميوفتادم توي جا RE: گپ و گفت مامانهای 1401 - miss shin - ۱۴۰۱/۸/۴ دوستان بزارید منم ی کم غر بزنم خخخخ منم تنها پسرم رو بزرگ کردم یعنی تا به امروز که ۳۹ ماهه شده یک ساعت هم کمکی نداشتم اصلا فقط همسرم بوده که اونم بقول رز ی پدر هر چقدر هم بخواد همدردی و کمک کنه واقعا نمیتونه من از لحظه ایی که بی بی چکم مثبت شد دردسر کشیدم تو بارداری بیشتر ۱۸۰ تا آمپول پروژسترون تزریق کردم شبی ی آمپول به شکمم زدم در صورتی که وقتی وارد پروسه اقدام شدم ی درصدم فکر نمیکردم اینجوری بشه زایمان سختی داشتم خون زیادی از دست دادم و امان از بعد زایمان من افسردگی شدید گرفتم شوربختانه همسر هم افسردگی گرفت با این که خیلی در مردان شایع نیست اما از بخت و اقبال بد قسمت ما شد چون ما ۷ سال تنها بودیم مرتب سفر و تفریح و عشق و حال رابطه ی جنسی خوب و با اومدن بچه هیچی ازشون نموند همسرم رو دچار افسردگی کرد من ی مادر تنها با وجود خونریزی شدید ۲ برابر همه سینه هایی که ی قطره شیر نداشت پسری که لب به شیر خشک نمیزد وای که از یاد آوریش کهیر میزنم بعدشم که آلرژی رفلاکس حساسیت فکر کنید من هر وعده بیشتر از یک ساعت شیر میدادم اما شیری نبود حتی ی قطره پسرم شیر خشک نمیخورد چون شیر آلرژی خیلی بد طعمه من ۳۰ میل رو تو دو ساعت بهش میدادم به ثانیه نکشیده چون شیر رقیق بود همش رو بالا میورد روز از نو خیلی عذاب کشیدم بارها به خودکشی فکر کردم یک سال تمام قرص مصرف کردم از نوزادی پسرم هیج لذتی نبردم همش هم به دو دلیل بود نداشتن کمکی و این که درک درستی از بچه داری نداشتم فکر میکردم بچه ی عروسکه مثل فیلما میخوره میخوابه اگه کسی هست حتما ازش کمک بگیرید حتی همسایه حتی مادر شوهرتون مهم نیست نظراتش چیه یا چی پشت سرتون میگه فقط به فکر خودتون باشید شده ی غذای گرم شده نگهداری ساعتی از بچه هر چی که در توانشان طلب کنید بدون تعارف اینجوری مادری کردن خیلی راحت تر میشه باور کنید حتی اکه کسی باشه ۱ ساعت در روز بچه رو از شما دور نگه داره تا انرژی ذخیره کنید خیلی عالیه RE: گپ و گفت مامانهای 1401 - maryam_na - ۱۴۰۱/۸/۴ به نظرم یه چیزها و اتفاقهایی تو بارداری یا بچه داری واقعا دست خود آدم نیست و خب همونا خیلی رو حس و تجربه آدم نسبت به بارداری و بچه داری تاثیر داره. من خودم تو بارداری دخترم ماه ۳و ۴ تا حدودی ویار داشتم ولی بالا نمیاوردم و در کل بارداری خیلی خوبی بود. من کلا دست به استرسم خوبه ولی نمی دونم از هورمونها بود چی بود اصلا انگار استرس نداشتم و خدارو شکر دفاع دکترامم تو بارداریم بود و راحت و بدون استرس برام گذشت. کلا خیلی فعال بودم و تا آخرین روز زایمانم یکسره بیرون در حال گشت و گذار بودم. بچه داریم انصافا و گوش شیطون کر دخترم بچه خوش قلقی بود و هر جام به مشکلی برخوردم سریع از مشاور کودک پرسیدم و سعی کردم اصولی پیش برم. من و همسرمم کاملا دست تنهاییم و جز خودمون دو تا کسیو نداشتیم و تا حدود یکسال خورده ای پیشم منم شاغل بودم و یه کاری که هیچ گونه پیش زمینه ای توش نداشتم و باید همه چیو از صفر یاد می گرفتم و متاسفانه همکارهایی که من باهاشون سرکار داشتم اصلا جالب نبودن و بهم استرس زیادی وارد شد ولی خب هر چند سخت بود باعث شد خیلی چیزهای جدیدی یاد بگیرم و بفهمم چه راهی برام جالبتره و تصمیم بگیرم مسیر شغلیمو عوض کنم و در این زمینه دوره های جدید گذروندم. ولی خب سر این بارداری از اول استرس داشتم و بعد هم یه خونریزی افتضاح کردم هفته دهم اینا و یه ترسی افتاد تو جونم و کلا نمی تونم بگم بارداری خوب و قشنگی داشتم مثل سر دخترم. دوره ایم که استراحت می کردم سخت بود واقعا هیچ کسو نداشتیم و دوستامم تعارف شاه عبدالعظیمی یه زدن و کوچکترین کمکی خلاصه از کسی نداشتیم ولی خدارو شکر همسرم مرد همراهیه و نذاشت هیچ تغییری تو برنامه های دخترم ایجاد بشه و همه کارهای دخترم با اون بود و مهمم برام این بود که مشکلم تاثیری رو زندگی بچه ام نذاره. خب شوهرمم تمام وقت کار می کنه، خونه بعضا به هم ریخته بود و گاهی شوهرم یکم جمع می کرد و هر از گاهیم یکیو از بیرون می آوردیم تمیز کنه و غذام تقریبا همه اش از بیرون گرفتیم یه ۲.۵ ماهی تا خیالمون راحت شد که شرایط من اکی شده. الانم من غذا می پزم ولی خب کارهای خونه خیلی خیلی جزیی من بتونم انجام بدم ولی لااقل مثلا همسرم من و دخترمو می بره کلاس کاردستیشو من پیشش هستم نه همسرم. استخر یا یه کلاسیم میرم همسرم یه جوری می بره و میارتم مثل زمان دخترم برام راحت نیست اصلا که خودم همه جا برم و بیام. حالا این پسرم چی از آب دربیاد نمی دونم ولی در مورد دخترم راضی بودم که خودمون بزرگش کردیم یا تو مهد با بچه ها بوده و از کسی کمکی نگرفتیم. اینم بگم که من کلا شخصیتم آدم خیلی مستقلیم و درسته که دوره لیسانسو ارشدم همون تهران که محل زندگیم بود درسمم خوندم ولی دکترام تنها اومدم اینجا و یه دو سالی تنهازندگی کردم که اوایلش مجرد بودم و بعد نامزدی و عقد و بعد همسرمم تصمیم گرفت بیاد اینجا و کارشو ول کرد و پذیرش دکترا گرفت و … همیشه تلاشمو کردم که یه جوری برنامه ریزی کنم که در حد توانم به جوانب مختلف زندگیم برسم و خدا هم کمکم کرده تا الان. با مشکلیم ربرو شدم تمام تلاشمو کردم که اگه قابل حله، حلش کنم و اگه نیست از فرد متخصصش بپرسم و یه جوری باهاش کنار بیام و خلاصه هیچ وقت دست رو دست نذارم. ولی خب میگم یه چیزهایی دست آدم واقعا نیست و قطعا وقتی بچه آدم آلرژی، رفلاکس اینا داشته باشه کار مادر و پدر خیلی سختتر میشه. مادرم افسردگی بگیره بازم اونم خیلی شرایطو سخت می کنه که اونم دست خود آدم نیست من سر دخترم خدارو شکر این مشکلو نداشتم. به نظرم آدم باید حتما همسرشم شریک کنه تو این مشکلات و ازش کمک بگیره. چون اونم به عنوان پدر وظیفه و مسوولیت داره. |