دورهمی خانم ها
کاش قبل از مادر شدن می دانستم - نسخه‌ی قابل چاپ

+- دورهمی خانم ها (http://khanumha.com)
+-- انجمن: والد و کودک (http://khanumha.com/forumdisplay.php?fid=35)
+--- انجمن: والدگری (http://khanumha.com/forumdisplay.php?fid=36)
+--- موضوع: کاش قبل از مادر شدن می دانستم (/showthread.php?tid=19)

صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15


RE: کاش قبل از مادر شدن می دانستم - nona - ۱۴۰۰/۷/۱

آقا امروز من به عوضت ماهور جان به فکر بچه افتادم بدجور، واقعا کاش میشد همین الان یه نی نی میومد بغلم Smile به همسرم گفتم کی دست بکار شیم پاشد از اتاق رفت بیرون گفت دیوونه شدی یا شوخی میکنی، امااااا خیال کرده Smile


RE: کاش قبل از مادر شدن می دانستم - Rose - ۱۴۰۰/۷/۱

(۱۴۰۰/۷/۱، ۱۰:۴۸ عصر)Bonsay نوشته است: ماهور جان نمیدونم حرفم چقد درسته بقیه بچه ها هم نظرشونو بگن
ولی به نظر من که شرایط کاری الان یه جوری شده که شاغل هم باشیم هر شغلی با خانم باردار و مرخصی زایمان همکاری نمیکنه
یعنی یه ذره شرایط شغلی خوب نیست واسه خانمها…
من خودم مطمعنم اگه سرکار قبلیم بودم تا میفهمیدن حامله ام قراردادمو تمدید نمیکردن، همونجور که کرونا شد حتی یک روز هم دور کاری نداشتن
نمیدونم حرفم چقدر درسته ها… ولی فکر نکنم دیگه به امید شغل بچه اوردن و به تعویق انداختن نتیجه ای بده برای خانمها
الان دیگه بیشنر خانمها از روی آوردن به اینکه واسه خودشون کار کنن یا یه آنلاین شاپ زدن یا بلاگر شدن…
موافقم منم دقیقا به همین مساله رسیدم...
و گفتم حداقل وقتی دنبال کار می گردم یا کاری برای خودم راه میندازم، بچه م دیگه عقلش می رسه و سرش گرم میشه، مدرسه و مهد میره، کتاب می خونه وووو... کلا شرایط خیلی با این چند سال اول متفاوت میشه... ولی اگه وسط هرررر شغلی می بودم، اصلا فکر نمی کنم با مرخصی 2-3 ساله موافقت می کردن که من توی خونه پیش بچه بمونم... متاسفانه واقعیتیه که با مادر شدن، خیلی از موقعیت ها از دست خانمها در میره... یا نهایتا 6 تا 9 ماه می تونن پیش بچه باشن که اول و اوج اضطراب جدایی هست و مادر (یا پدر اصلا) یا باید تا 5-6 ماهگی یه آدم امن پیدا کنه یا اگه پیشش موند، دیگه تا حداقل 18 ماهگی پیش بچه بمونه... رها کردن بچه در وسط این بازه ی 1 ساله، بچه رو دچار بحران می کنه


RE: کاش قبل از مادر شدن می دانستم - nona - ۱۴۰۰/۷/۱

ماهور حان واقعا دوست دارم همین لحظه توانایی بچه دیگه رو هم تو خودم میبینم متاسفانه بچه موجود نیست Smile واقعا عاشقش شدم همه هم بهم میگن اصلا فکر نمیکردن اینقدر مامان با حوصله ای باشم. خودمم فکر نمیکردم من که کلا خشن هستم روحی و اخلاقی با بچم به این حد ملایم باشم. ببن سوالت سخته من شاغل بودنم برام مهمه در حقیقت درآمد داشتن به همراه در اجتماع حضور داشتن تو‌زمینه حرفه ای و تخصصی برام مهمه. الانم اگه میبینی از بچه داری دارم لذت میبرم با وجودیکه دخترم نا آرومه و رفلاکس و کولیک داره اینه که ارتباطم با محیط کارم حفظ شده و بخشی از وظایف قبلیم رو انجام میدم و این حس خوبی بهم میده. شاید اگر بازگشتم به کار بزور و سختی که دقیقا بعد از روز هفتم ببوداتفاق نمیفتاد و کلا مشغول بچه میشدم با روحیه ای که از خودم سراغ دارم تا حدی دچار افسردگی میشدم. الانم واقع یروز ممکنه دخترم اینقدر بیتاب باشه یه ساعتم نتونم کار کنم اما یروزی همکاری کنه ۱۲ ساعتم کار کنم البته منقطع. اما واقعا اگه بگن بین شغل و داشتن بچه دوم فقط یه حق انتخاب داری من بچه دوم رو انتخاب میکنم قطعا و بدون شک.

بن سای جان دقیقا درست میگی فقط در حالتیکه کارفرما واقعا بهتون نیاز داشته باشه و جایگزینیتون سخت باشه یا بحدی امین سیستم باشید که اصلا نشه جایگاهتون رو‌به کسی بسپرند با شما همه نوع همکاری میشه که قاعدتا این جایگاهها براحتی کسب نمیشند.


RE: کاش قبل از مادر شدن می دانستم - (کژال) - ۱۴۰۰/۷/۲

خوب من خیلی تازه مامان شدم ولی تجربه این مدتو مینویسم. فکر کنم فقط من بودم که همیشه عاشق بچه بودم
من همیشه احساس می‌کردم درونم یه عالمه عشق، یه عالمه شعر، یه عالمه بازی های بچه گونه، یه عالمه فداکاری هست که باید حتما یه بچه داشته باشم که بتونم ازشون استفاده کنم. وگرنه درون من از بین میرن. البته من معلمم و کلا بچه هارو دوس دارم. ولی خوب معلم فیزیک دبیرستان خیلی نمیتونه ازین نظر خودشو تخلیه کنه
من از موقع خاستگاری با همسرم قرار گذاشتم که باید بچه دار بشیم و اونم قبول کرد. اما اعتراف میکنم اگر الان اقدام کردم فقط به خاطر این بود که از سنمون ترسیدم. ناباروری تو خانواده ما زیاده و من الان اقدام کردم که اگر مشکلی بود، فرصت داشته باشیم برای درمان. من ‌31 سالمه و همسرم 35.اگر میدونستم تو اقدام اول باردار میشم قطططططططعا 7_8 سال مینداختمش عقب چون واقعا تو زندگی با همسرم داشت بهم خوش میگذشت.
من چون برای بارداری از قبل برنامه داشتم شرایط کاریمو جوری چیدم که بتونم با بچه هم کار کنم. و عملا از امروز که اول مهر بود برگشتم سرکارم.من مامانم و خواهرمو دارم که میتونن بهم کمک کنن. البته خواهرم الان بارداره ولی کلا شخصیتش یه جوریه که میتونم بابت بچم بهش تکیه کنم.
وضع مالی معمولی داریم ولی خوب همسرم شغل ثابت داره و حقوقش از پس هزینه هامون برمیاد. میتونیم درآمد منو کلا پس انداز کنیم یا برای تفریح خرج کنیم.
منم مثل نونا روزی که برای کشیدن بخیه هام رفتم اولین سوالی که از دکترم پرسیدم این بود که کی میتونم دوباره اقدام کنم برای بارداری. البته من بابت زایمان اولم باید فاصله باشه بین بارداری هام و ازین بابت واقعا ناراحتم.
تنها دغدغم تفریحات دو نفرمون بود. امشب پسرمو گذاشتم پیش مامانم و با همسرم شام رفتیم بیرون و بعد رفتیم خونه خودمون سریال هامو که این مدت ازشون عقب افتادم دیدیم. فکر کنم با کمک مامانم بتونیم یه تایمایی برای خودمون داشته باشیم.


RE: کاش قبل از مادر شدن می دانستم - (کژال) - ۱۴۰۰/۷/۲

ماهور جان میخواستم 7_8 سال دیگه بچه دار شم که فضای دو نفرمون رو حفظ کنم. حالا که خودمو پرتاب کردم تو دنیای جدید و ازون فضا اومدم بیرون و بچه دار شدم دلم میخواد خانوادمو زودتر بزرگ کنم. حس مادر شدنو بیشتر تجربه کنم. پسرم همبازی داشته باشه
ضمن اینکه هرچی فاصله سنی بچه هام کمتر باشه، باهم بزرگ میشن و سال های سخت که مراقبت دائم میخوان باهم میگذرونن و زودتر میتونم برای خودم وقت بزارم. به نسبت اینکه مثلا یه بچه ده ساله داشته باشی و دوباره باردار بشی.


RE: کاش قبل از مادر شدن می دانستم - **ماهور** - ۱۴۰۰/۷/۲

کژال جون سروناز جون ممنون از وقتی که گذاشتین.
بچه ها با صحبتاتون خیلی ذهن آشفتم نظم گرفت و کمک بزرگی برام بود. دیشب با همسر تصمیم نهایی رو گرفتیم. ممنون از همتون. بودنتون نعمته واقعا


RE: کاش قبل از مادر شدن می دانستم - youtab - ۱۴۰۰/۷/۳

ماهور جانم سلام
بابت تاخیییر خیلی زیادم برای جواب دادن بهت معذرت
این یه موردم به خواص بچه داشتن اضافه کن (شاید خیلی کمتر بتونی خوشقول باشی)  Big Grin  Tongue
خوشحالم که تصمیمتونو گرفتین با همسرت
منم بگم که عقب نمونم از بچه ها Blush
من 2سال پیش اگه کسی میخواست بچه دار بشه هر کار میکردم منصرف شه
چون خودمم دقیقا عین خودت به همه چی فکر میکردم و حتی همسرمم همینطور و حتی سخت تر از من!!!!!!
حتی بارها خواهر و شوهرشو به خاطر اینکه دنبال دوا و درمان ناباروری بودن نصیحت میکرد که ول کنین بابا برید بگردین و خوش باشین و از دونفریتون لذت ببرین
اما خودش بار اول گفت بهم
همون حرفی که تو زدی، گفت منو تو 10 سال دیگه چجوری ایم؟ دوتایی و تک و تنها مگه چقدر میتونیم بگردیم مگه ما کارمندا
وقتی خوووب به حرفاش فکر کردم و باهم حرف زدیم دیدم راست میگه
چقدر جای بچه تو خونه ما خالیه، جای یه کسی که عزیز دل جفتمون باشه
که جمعمونو سه نفره کنه (البته بگم اینو هم که ما دلمون میخواست دو تا بچه داشته باشیم اما به خاطر وضعیت من نمیشه دیگه)
بعدشو دیگه خودت و بچه ها میدونین که حدود 8ماه طول کشید و دکتر بهم گفت نه و باید آی وی اف کنم ولی در عین ناباوری من در 9/9/99 بی بی چکم مثبت شد
درست وقتی که از هفته بعدش باید داروهای اصلی خودمو شروع میکردم!!!!!!!!!!
بارداریم سخت نبود و به جز اون هماتوم اولش خوب گذشت
تا اینکه پسرم تصمیم گرفت 1ماه زودتر بیاد
شبی که به دنیا اومد و رفت تو دستگاه و بیمارستان به همسرم گفته بود ممکنه (دور از جونشش) تا صبح نمونه چون بند نافش سوراخ شده بوده و پسرم با کم خونی شدیییید دنیا اومد..............
چه شبی بود
و چه 5شبی بود وقتی من اومدم خونه و طفل معصومم تو ان آی سی یو بود...
مرخص که شد آوردیمش خونه و 2شب خونه بود و شب سوم زریدش رفت بالا و باز 2شب دیگه بستری شد و روز سوم خداروشکر اومد خونه
من 4بار تو این مدت بد جوری به خدا غر زدم 
بار اول سر جواب منفی دکتر زنانم قشنگ زدم زیر همه چیو کفر گفتم (خیلی آدم معتقد و مذهبی ای نیستم اما خدا برام همیشه خداست)
بار دوم سر هماتوم تو ماشین گریه کردم و به همسرم گفتم منکه ازش زوری نخواستم خودش داده اگه طوریش بشه دیگه نمیارم
بار سوم سر دنیا اومدنش (وقتی همه شب زایمان بچهشون پیششون بود اما من نه تا ساعت 7 صبح که از گریه و فحش و غرر خوابم برد بد با خدام دعوا کردم
بار چهارم به خاطر اینکه مگه بچه 10 روزه من که تا یکماهم زود اومده بود چقدر جون داشت که اینقدر سختی و درد بکشه
اووووف...
آره که پشیمون شدم اما نه به خاطر خودمو همسرم به خاطر اینکه من با آوردنش باعث شدم خیلی موقع تولدش سختی و درد بکشه
هفته پیش اما یهو به خودم اومدم و به همسرم گفتم ما بدون این فسقلی قبلا چجوری زندگی میکردیم؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!
اینا رو گفتم که بدونی ممکنه هر اتفاق غیر منتظره ای بیوفته (البته انشالا که تو و بقیه ای که میخوان اقام کنن راحت و بی دغدغه باردار میشین و نی نی تونو سالم بغل میگیرین) 
از نظر روابط اجتماعی 
خب من حدود 13 سال یک ضرب کار کردم و کلا تصمیم گرفتم کارو سابقه و همه چیو به خاطر بچه بذارم کنار (البته آدم از بعدش خبر نداره ها) چون خودم مادرم همیشه نبودو این بزرگترین عذاب بچگی تا جوونیم بوده 
از نظر مالی
ما هم مستاجریم، البته یه خونه اطراف تهران داریم که فقط حکم سرمایه گذاری داره و زیر 1تومن میارزه، ماهی حدودا 4500 هم اجاره میدیم و کلی هم قسط داریم و من هم یهو دیگه نرفتم سرکار
و سر جریان تولد پسرمون که ان ای سی یو خوابید حدود 70 میلیون برامون یه زایمان جمعا آب خورد
و همه پس اندازمون که تو این اوضاع داشتیم رفت
و من دیدم دیگه وضع داره خیلی بد میشه پس از شرکتی که توش کار میکردم دور کاری گرفتم و الان دارم هفته ای چند روز براشون کار میکنم
درآمدش خیلی نیست اما باز خداروشکر که هست
ولی روزایی که کار میکنم همسرم باید باشه حتما تا پسرمو نگه داره وگرنه نمیشه و خیلییییییییییییییییییییییییییییییییییی سخته
خب بیمه بیکاری هم اقدام کردم اما هنوز خبری نشده
از نظر روابطمون زناشویی
منو همسرم (عذر میخوام راحت میگم) از لحظه ای نمیگذشتیم  Blush
در طول بارداری به خاطر فوبیای شدید همسرم از زن باردار فقط کنار هم میخوابیدیم شبا همین (البته خداییش مهربونی و علاقه هه سرجاش بودا) اما خب رابطه نداشتیم هیچی
بعد از زایمان هم مثل گفته بچه ها ناخودآگاه کم میشه اما نه به خاطر سرد شدنه بلکه آدم خستس گاهی، گاهی من بیدارم اون خوابه، گاهی اون بیداره من خوابم، گاهی بچه مدام رسیدگی میخواد و لحظه ای نمیخوابه و وووووووووو...
اما بازم سرجاشه و مشکلی نیست
از نظر خواب هم ما کلا زوج نخوابی بودیم همیشه
اگه یادت باشه من هرروز 5 قبل از کار پامیشدم غذا میذاشتم شبم 12-1 میخوابیدم و خوابم هم سبکه کلا
اما با این اوصاف بازم 1ماه اول تو در و دیوار بودیم از کسر خواب
از نظر دونفره هامون اما آره خیلی کم و حتی هیچی نیست
ما خیلییییییییییییی هم جا میرفتیم (انواع کمپ و طبیعت و کوه و سفر و بیرون و ............)
الان اما شاید 3بار رفتیم بیرون از تولد پسرم اونم دیگه داشتیم میترکیدیم و برخلاف میلمون بچه رو بذاریم خونه م ش و بریم اما انقدر دلمون پیشش بوده که زود برگشتیم همین
من کلا تو خونه ام و نهایت چند بار رفتیم خونه م ش که کوچه بغلیه یا اونا اومدن دیدن پسری
البته خب کرونا عمده دلیل این خونه نشینیه ها
گسرم 6ماهش بشه تمومه عیدم میبریمش سفر انشالا
مثلا خ ش ام 2شب پیشم بود چون شوهرم رفته بود سفر کاری بعد تو گروه خونوادگی نوشته من هنوز به این حجم از از خود گذشتگی نرسیدم فکر نکنم هیچوقت مادر بشم Angel Angel Angel
......................................
همه اینارو گفتم اینم بگم
سخته ماهور جاااانم
خیلی هم سخته
اما وقتی داره شیر میخوره و یه جوری نگات میکنه که انگار داره ازت تشکر میکنه
یا وقتی داره نق میزنه یا شدید گریه میکنه و وقتی تو بغلش میکنی صورتشو فرو میکنه تو شونت و آروم میشه
یا وقتی داری میشوریش یه جوری نگات میکنه و تو بهش میگی نترسیا مامان من مواظبتم
یا وقتی تو تاریکیه شب خودتیو میوه دلت که داری بهش شیر میدی (حالا از خودت یا شیشه) و میدونی چقدر بهت نیاز داره و تو تنها امیدشی
یا اینکه یهو به خودت میای و میگی این فسقلی چی میگه تو خونه ما
یا اینکه یهو برای اولین بار خنده با صداشو میشنوی و میبینی
تمومه...
میخوای همه دنیا رو بدی فقط همونجا همه چی وایسه
حتی با گریش و نق هاش و دلدرداش و رودل و دل پیچش و پوشک بوگندو و کثیفش و شیر خوردن و نخوردنش و شب بیداریات و سردردات و .....................................................................................
عاشقش میشی
اونوقت اونه که میشه اولویت اول و آخر خونتون
Heart Heart Heart


RE: کاش قبل از مادر شدن می دانستم - Arezoo1984 - ۱۴۰۰/۷/۴

ماهورجان من چندین و چندبار نوشتم و پاک کردم...
آخرین باری هم که نوشتم، یهویی پرید...

رو این حساب تصمیم گرفتم چیزی ننویسم، هم اینکه بچه ها گفتنی هارو گفتن و هم اینکه ممکن چیزی که الان مینویسم تحت تاثیر هورمون هام باشه و منی که دخترم الان سه ماهش، وقتی سه سالش شد و یاد این روزام بیفتم، خنده م بگیره (ممکن حسم الان خوب یا بد باشه و ممکن سه سال دیگه شاد باشم یا پشیمون)

تصمیم گیری برای بچه دار شدن رو به نظرم نمیشه با عقل و منطق برد جلو، ما که گذاشتیم "احساس هوایی بخورد"

دیدم نوشتی تصمیم نهایی رو گرفتی، فقط اینو بگم در راه این تصمیمت هرچیزی که باشه ممکن هزاران بار خسته بشی، پشیمون بشی و افسرده اماا مسئولیت تصمیمت رو بپذیر و دنبال دلیلش باش، دلیلش رو که پیدا کردی دنبال راه حل باش و برای رفعش کمک بگیر از اطرافیانت.

فقط نکته مهمی رو که رز عزیز به خوبی بهش اشاره کرد و من هم نیازش رو احساس میکنم، وجود نیروی کمکی، اگه کسی رو داری که که کمکت کنه چه بهتر ولی اگه نداری حتما تو برآورد هزینه هات (اگه تصمیمت به بچه دار شدن Wink ) هزینه پرستار رو هم درنظر بگیر.


RE: کاش قبل از مادر شدن می دانستم - liyane - ۱۴۰۰/۷/۴

واي يوتاب جان ، نميدوني چه اشكي ريختم از خوندن نوشته هات
عاشق احساستم
ازون دسته دخترايي هستي كه دوستي باهاش ارزشمنده
تو يه مامان فوق العاده اي
انشالله ازين به بعد فقط روي لبت خنده باشه و فقط شكرگزار باشي
ازين كفر گفتني كه نوشتي من اين سري وقتي بچم بي حال شد كلي گفتم و براش خط و نشون كشيدم
اميدوارم هييييچ مادري بي حاليه بچشو نبينه


RE: کاش قبل از مادر شدن می دانستم - youtab - ۱۴۰۰/۷/۴

مرسی عزیز دلم
قربونت بشم
میفهممت به خدا
دوستی با تو ام برای من واقعا ارزشمند و باعث افتخاره
و بینهایت دوست دارم مااادره واقعی و مهربوووووووون Heart Heart Heart