![]() |
گپ خانم های باردار - نسخهی قابل چاپ +- دورهمی خانم ها (http://khanumha.com) +-- انجمن: والد و کودک (http://khanumha.com/forumdisplay.php?fid=35) +--- انجمن: والدگری (http://khanumha.com/forumdisplay.php?fid=36) +--- موضوع: گپ خانم های باردار (/showthread.php?tid=49) صفحهها:
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
15
16
17
18
19
20
21
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31
32
33
34
35
36
37
38
39
40
41
42
43
44
45
46
47
48
49
50
51
52
53
54
55
56
57
58
59
60
61
62
63
64
65
66
67
68
69
70
71
72
73
74
75
76
77
78
79
80
81
82
83
84
85
86
87
88
89
90
91
92
93
94
95
96
97
98
99
100
101
102
103
104
105
106
107
108
109
110
111
112
113
114
115
116
117
118
119
120
121
122
123
124
125
126
127
128
129
130
131
132
133
134
135
136
137
138
139
140
141
142
143
144
145
146
147
148
149
150
151
152
153
154
155
156
157
158
159
160
161
162
163
164
165
166
167
168
169
170
171
172
173
174
175
176
177
178
179
180
181
182
183
184
185
186
187
188
189
190
191
192
193
194
195
196
197
198
199
200
201
202
203
204
205
206
207
208
209
210
211
212
213
214
215
216
217
218
219
220
221
222
223
224
225
226
227
228
229
230
231
232
233
234
235
236
237
238
239
240
241
242
243
244
245
246
247
248
249
250
251
252
253
254
255
256
257
258
259
260
261
262
263
264
265
266
267
268
269
270
271
272
273
274
275
276
277
278
279
280
281
282
283
284
285
286
287
288
289
290
291
292
293
294
295
296
297
|
RE: گپ خانم های باردار - nona - ۱۴۰۰/۴/۱۳ مرسی رز جون از تجربیات عالیت همینطور مرسی سروناز جون آخه موضوع اینه فوق تخصص اطفال بیمارستانم گفت بیدارش کن تا حالا سه بار ویزیت رو ایشون انجام داده کلا هم راضی بود از بچه. برای همین حرف خواهرمو گوش ندادم خب ایشون فلوشیپ زنانن کفتم حرف دکتر اطفالش ارجحتره از دکتر زنان گفت دو ماه و نیم بطور واضح که بیدارش کن. حالا این هفته از دکتر ایمان زاده که حرف اول رو تو اطفال میزنه وقت میگیرم ببینم ایشون چی میگن بازم مرسی دخترا رز جون در مورد استراحت کاملا درست میگی اما این دو هفته اینقدر بیخوابی کشیدم که افت رو بطور واضح حس میکنم همسرمم که از زمان ازدواج تا الان کارای خونه به دوششه بنده خدا ازون جهت مشکلی نیست RE: گپ خانم های باردار - Rose - ۱۴۰۰/۴/۱۳ (۱۴۰۰/۴/۱۳، ۱۰:۰۹ عصر)Sh96.shamim نوشته است: Rose عزیز یکمم در مورد مرحله واکسن زدن هم تجربتو بگو..و در مورد شروع غذای کمکی چون خوندم رفرنس ها تغییر کرده میخوام بدونم چه اطلاعاتی داری و تحربتو بگی. حالا میخوای اینجا نگی تو تاپیک مربوط به خودش بنویس..پست قبلیتم تو تاپیک مربوطش کپی کنی خوبه.بچه ها الان زیاد دقت نمیکنن یادشون میره تو شرایط که قرار میگیرن دوباره باید بخونن. عزیزم واکسن زدن برای ما کلا مشکل خاصی پیش نیاورد و طبق توصیه ی دکترش گذاشتیم اگه علامت داد بهش استا بدیم که خب واکسن اول که چون یادمون نمیموند و دستمون می خورد روش (1-2 بار اتفاق افتاد)، برامون سخت بود، 2 ماهگی خیلی برامون سخت بود که خواهر همسرم بود و گریه هاش رو کمک کرد که کمتر اعصابمون خرد شه چون من خودم روحیه م خراب بود و نهایتا جرات میکردم گریه کنم و جرات بغل کردنشم نداشتم چون می ترسیدم دستم بخوره و آزارش بدم... و اینجا استا دادیم... خوب هم اثر میکرد و با کمک استا و خواهر همسرم، تونستم بعد 2 ماه 2 ساعت بخوابم ![]() ![]() دیگه بقیه کاملا بدون مشکل بود تااا 18 ماهگی که حدود ساعت 11.30 واکسن زدیم، یهو ساعت 5-6 عصر پاش گرفت و نتونست دیگه حرکت کنه و گریه و بی قراری شروع شد و تا صبح طول کشید و تب هم کلا نداشتیم ولی استا رو دادیم... حالا دلیلش چی بوده نمی دونم واقعا... ولی 18 ماهگی واقعا از همه شون سنگین تر بود، 2 ماهگی هم بخاطر افسردگی و کم خوابی و بی تجربگی هامون سخت بود... ++++++++++++ غذا هم بله خیلیییی تغییر کرده... من تا آخر 1 سال اصلا و ابدا شکر و نمک و عسل ندادم... محصولات لبنی هم بخاطر ریفلاکسش ممنوع بود... تا 10 ماهگی کره و پنیر و بقیه لبنیات هم ندادم... تا 18 ماهگی هم شکر و نمک رو نسبتا رعایت کردم... از 18 ماهگی بعضی وقتا مثلا برای توی ماشین اگه گرسنه بود کیک یا کلوچه یا چند باری چیپس بهش دادم چون حواسم نبوده غذا براش ببرم مجبور شدم و دادم بهش... قبلتر اصلا اینقدر بیرون نمی رفتم و بیرون نمی موندم که بخواد به وعده ی غذا بکشه، نهایتا همون شیر بود بهش می دادم... ولی الان هم که 2 سالشه بااااز در حالت اجبار یا موقع گرفتنش از شیر یکم چیزمیزای سوپرمارکتی گرفتم مثل دنت و اینها چون شیر صبحش خییییلییییی سخت بود گرفتنش، برای اینکه یه چیزی دم دست باشه که سریع حواسش رو پرت کنم، گرفته بودم براش... ولی تا حالا بستنی و پفک و اینها اصلا براش نخریدم و شاید یکی دوبار لیس زده ![]() اما درباره ی شروع غذای کمکی، بحث فرنی و حریره و اینها که منتفیه... اصلا هیچچچچ خاصیتی ندارن... شیر که برای اکثر بچه ها مشکل سازه حالا یا نشون میده یا نه، نشاسته ی سفید هم که خاصیتی نداره، شکر اضافه هم دارن که طبع بچه رو تغییر میده... درباره ی حریره هم به نظرم اونهمه وقت گذاشتن برای مثلا 1 ق غ شیر بادوم توی یه لیوان حریره، فایده ای نداره و ترجیحم این بود که مغزها رو توی غذاش رنده کنم... من واقعا از آخر 4 ماه که بخاطر ریفلاکس غذای کمکی رو شروع کردیم تا نزدیک 1 سالگی، داشتم همش مواد غذایی جدید تست می کردم... هر 3 روز یه ماده ی جدید معرفی کردم... و اولش هم با پوره های پخته شده توی شیشه (مثل کنسرو گوشت) مثل پوره ی موز، آووکادو، کدوحلوایی (اینو چون می ترسیدم بعدش تفت هم می دادم)، سیب زمینی، سیب زمینی شیرین، هویج وووو... شروع کردم... بعد با مخلوط کردنشون ادامه دادم و چیزی شبیه سوپ هایی که به بچه ها توی ایران میدن شد... دیگه وقتی که تست اولیه ی مواد پایه ای تموم شد (با توجه به رژیم خونه ی خودمون)، از 7 ماهگیش بود که فینگر فود شروع کردم... قاشق هم در اختیارش بود... ولی واقعا دست رو خیلی بیشتر دوست داشت... الان هم خودش با دست و هم کمتر با قاشق یا چنگال میخوره (تمیز نمی خوره اما واقعا نسبت به خیلی بچه ها که تا 3-4 سالگی باید غذا دهنشون بذاری واقعا بهتره)... به واقع تا حالا اصلا بهش فرنی یا حریره ندادم (شیر مغزیجات زیاد دادم ولی حریره نکردم... میریختم توی لیوانش یا شیشه شیرش و می خورد)... دیگه خودم سویق درست می کردم و به غذاهاش تا 1 سالگی میزدم، بعدش وقت و حوصله ش رو نداشتم و بیشتر غذای خودمون رو می خورد (من به غذای خودمون مدتهاست نمک نمی زنم و اگه لازم باشه سر سفره به مال خودمون می زنیم ولی به مال پسرم همون بدون نمک میدم)... آب میوه هم براش زیاد میگرفتم، ولی سهم عمده ی غذاهامون همون نون و برنج و گوشت ها و میوه ها بوده... تا یک سالگیش صیفیجات هم خیلی خوب می خورد اما بعدش دیگه زیاد استقبال نکرد... ولی میوه بیشتر و روزی چند مدل میخواد و میخوره... (البته من توی بارداری هم تا آخرین روز نمی تونستم انواع گوشت و برنج بخورم و اکثرررا میوه و سبزی خوردم... حتی چند تا سونوی آخری، دکتر میگفت چی خوردی اینقدر پسرت پر موئه ![]() ![]() ![]() درباره ی اثر تجربه م هم واقعا راضی ام... اصلا اعصاب خردی ندارم... زیر صندلی غذاش یه پارچه پهن کردم، نسبت به اون اولا خیلیییی بهتره و تلفات خوردنش عالیه، ما هم به غذای خودمون می رسیم... دقیقا مثل صندلی ماشین که واقعا راضی ام... اصلا امنیتش که 100% مهمه و بخاطر اون خریدیم... ولی از نظر راحتی خودمون هم واقعا حائز اهمیته... راحت میرم جلو میشینم و لذت زندگی رو می بریم... فکر اینکه یه بچه آویزونم باشه و کمربندم نداشته باشه یا موقع غذا یه بچه آویزونم باشه اصلا عصبیم می کنه... واقعا هر چی زودتر بچه مستقل بشه هم به نفع خودمونه هم بچه... RE: گپ خانم های باردار - youtab - ۱۴۰۰/۴/۱۳ لیانه جانم مرسی که به یاد همه هستی این شب آخر استرسی نداشته باش به صورت ماهش فکر کن که میذارن کنار صورتت ارامش میگیری به محض این که تونستی مارو از حالو احواله خودتو گل پسرت باخبر کن من از کنار این فرشته های کوچولو که پاک ترینن اگه قابل باشم برات کلی دعا میکنم و با تسبیحی که برای پسرم ذکر میگم برای قند عسات هم میگم به خیر و سلامتی و دل خوشی بگذره الهی همه چی تو هم باز برامون دعا کن که اون لحظه فرشته ها خیلی بهت نزدیکن RE: گپ خانم های باردار - nona - ۱۴۰۰/۴/۱۳ یوتاب جون گل پسرت پیشته تو خونه؟ آقا من به اجماع رسیدم تو گروه خانواده پرسیدم همه گفتن بذار بخوابه همون آخر شب شیر بده اگه تا ۵-۶ صبح بیدار نشد بذار بخوابه همون ۵-۶ شیر بده .بقول برادرم دختر تو که نود درصد شبا بیداره یه شبم تو هفته میخواد بخوابه تو بیدارش میکنی به زور چکاریه ، ولی خواهرم پیام گذاشت که با شرایط دخترت مه شبا نمیخوابه اون شب استثنا رو یذار بخوابه اونم حداکثر دیگه ۵ ساعت بیشتر نه اصلا، اگر هم بیشتر از یروز تو هفته اینطور میخوابه بیدارش کن مخصوصا که زیر یه ماهشه رز جون این پستاتو باید کپی کنم نگه دارم اطلاعاتت خیلی خوبه از الان واسه واکسن دوماهگی استرس گرفتم شنیدم خیلی سخته RE: گپ خانم های باردار - Rose - ۱۴۰۰/۴/۱۳ (۱۴۰۰/۴/۱۳، ۱۰:۵۶ عصر)nona نوشته است: مرسی رز جون از تجربیات عالیت همینطور مرسی سروناز جون خواهش می کنم عزیزم پس اگه دکترش گفته که هیچی ![]() ![]() در کل به نظر میاد ماشاءالله جوجوت خوابش خوبه ![]() ![]() ![]() الهی... استراحت خیلی مهمه... توی استراحت بدنت خودش رو ترمیم می کنه، حافظه ت بهتر میشه، اخلاقت بهتر میشه... اصلا از خودت دریغ نکن... به خدا هیچکس نمیاد بهت کاپ بده که از خودت گذشتی... اصلا بذار دقیقتر بهت بگم، هیچکس متوجه از خودگذشتگیت نخواهد شد حتی اونهایی که مادر شدن... بعدها دهانتم باز کنی و از سختیات بگی، همچین می کوبنت که آره مادر شدن همینه دیگه چه انتظاری داشتی، پس برای چی بهشت زیر پای مادراست؟؟؟؟ خودت بودی که اشتباه کردی و به خودت نرسیدی....... اونموقع همه زبون درمیارن که باید میرفتی با دوستات میگشتی... باید می رفتی باشگاه.... میرفتی پیاده روی... باید بهتر غذا می خوردی... ولی دریغ از اینکه یکی یه وعده غذای گرم بگیره دستش بیاره بده بخوری... یا حتی یه لیوان آب دستت بده... من الان اینها رو بهت میگم... اول خودت، بعد هرررر کس دیگه... به خودت بعنوان مسافر هواپیما نگاه کن که اول باید خودش ماسک بذاره تا بتونه برای بچه ش ماسک بذاره و نجاتش بده... اگه خودت توی مرز از حال رفتن باشی نه تنها کمکی نمی تونی به کسی بکنی، بلکه باری برای بقیه میشی... و یکی باید خودت رو نجات بده... شما جای خواهرم... الان زمانیه که باید به خودت و بدنت و نسل آینده ت برسی ![]() کار بیرون در مقابل مسئولیت یک انسان که الان به دوشت افتاده شبیه جوکه... شما الان جسم و روحت خراشیده شده... در عین حال مسئولیت های یک انسان کوچولو از 0 تا 100 هم به دوش شما افتاده که اصلا نمی تونی نیازهاش رو متوجه بشی و او هم پررررر از نیازه... اصلا اتفاق کمی نیست... اینو همه می دونن و بخاطر همین احتمال اینکه باهات راه بیان خیلی بیشتره... ببین من اصلا نمی تونم تصور کنم چطور حافظه ت سر جاشه!!!! من تا 1 سالگی اصلا نمی فهمیدم درسم چی به چیه... اصلا تمرکز نداشتم... خلاصه که خودت رو له نکن... الان اگه بچه می خوابه شما هم سعی کن حتما بخوابی... حتی یکی دو بار در روز بچه رو بسپر به همسرت که بتونی کامل تر بخوابی... توی 2 سال اول، پدر و مادر 6 ماه کمبود خواب پیدا می کنن... هر آدم نرمالی 2 شب بد بخوابه شب سوم دیگه دیوونه میشه... پدر و مادر هم آدمن... پس هر جور شده برای خودت 3-4 ساعت خواب پیوسته جور کن... به خدا از خوراک مهمتره... اگه موی سالم، پوست سالم، بدن سالم، روحیه ی خوب، شیر مناسب، بچه ی سالم میخوای خودت و بدنت و خوابت و خوراکت رو در اولویت قرار بده... یادمه سال کنکور دبیر زیستمون میگفت شما یکی دوسال فقط باید به 3 تا خ بپردازید، بخورید، بخوابید و بخونید... آینده و سرنوشتتون رو همین 3 تا تعیین می کنن... به نظر من بعد از مادرشدن هم پرداختن به خود خیلی مهمتر از قبل میشه... خوب خوردن، خوب خوابیدن و به خود رسیدن هم تجربه ی من از اولین مادرانگیمه... که تازگیا فهمیدم چقدر مهم بوده و جفا کردم در حق بدنم... بدنم 30 سال با من بود، یا تمام بدی هایی که بهش کردم، یه موجود رو از صفر ساخت و بهمون داد، ولی بازم قدرش رو ندوستم تا ازم ناراحت شد و مجبور به جراحی شدم و دیگه کل زندگیم برای مابقی عمرم تغییر کرد... RE: گپ خانم های باردار - Rose - ۱۴۰۰/۴/۱۳ (۱۴۰۰/۴/۱۳، ۱۱:۱۵ عصر)youtab نوشته است: لیانه جانم خداقوت یوتاب جان ![]() خدا کمکتون کنه و زودتر پسرت همه چیزش خوب شه و برید خونه ![]() RE: گپ خانم های باردار - Rose - ۱۴۰۰/۴/۱۳ (۱۴۰۰/۴/۱۳، ۱۱:۲۵ عصر)nona نوشته است: یوتاب جون گل پسرت پیشته تو خونه؟ لطف داری ![]() واکسن ببین آدم چون بی تجربه اس میترسه... وگرنه هیچی نیست... سعی کن تنها نباشید، بعد از واکسن هم 10-15 دقیقه توی همون نزدیکی محل بمونید و به واکنش بچه توجه کنید)، خود مسئول تزریق واکسن توضیحات رو میده ولی سوالی داری هم می تونی بپرسی باید خوب و دقیق جواب بدن... و هیچکس بهتر از اونها نمی تونه جواب بده... ما حتی نیاز به کمپرس هم پیدا نکردیم! شایدم تنبلی می کردیم... ولی اصلا نیازش حس نشد و برای کمپرس (دوستانی که زایمان طبیعی هم می کنن می تونن از این روش استفاده کنن)، یه دستکش جراحی رو پر از خرده یخ کن و محکم درش رو ببند و بپیچ دور حوله بذار روی جای واکسن نی نی اصلا از جاش تکون نمی خوره (انگشت ها رو دو طرف رونش بذار)، برای آب گرم هم می تونی با این روش کار کنی... استا هم می خوره و به امید خدا براحتی ازش عبور می کنید ![]() ![]() برای زایمان طبیعی هم این دستکش ها خیلی کمک کننده هستن... می تونید ازش برای کمپرس اون ناحیه استفاده کنید ![]() چیزی شبیه این... ولی هواش رو خالی کنید و مثل این پر از هوا نباشه که تکون بخوره... جوری ببندید که روی جایی میذارید یخ های داخلش بتونه جابجا بشه... اینجوری کامل توی جایی که میذارید فیکس میشه ![]() ![]() RE: گپ خانم های باردار - Rose - ۱۴۰۰/۴/۱۴ ترگل جان و یوتاب جان... من پیام هایی ازتون دیدم که انگار دارید خودتون رو سرزنش می کنید... بچه ها این که دسته گلهای خوشگلتون، خواستن زودتر به این دنیا بیان، اصلا اصلا اصلا تقصیر شما نبوده... اصلا خودتون رو سرزنش نکنید... تماااام اتفاقاتی که برای جنین میفته دلیل داره... حتما حتما به صلاحتر بوده که بیان بیرون و از متخصصین کمک بگیرن... هیچ قصوری متوجه شما نیست... اینقدر خودتون رو با این فکرها اذیت نکنید ![]() اتفاقا شما مامان های خیلی قوی بودید که اونها رو تا این مرحله رسوندید و قوی کردید که بیرون از بدن شما دارن برای زندگیشون تقلا می کنن ![]() الان بیشتر از هر چیزی روحیه ی خودتون مهمه ![]() اصلا به گذشته فکر نکنید، تصاویر بد رو سعیییی کنید که فراموش کنید، حداقل هی بازخوانی نکنید... بذارید توی همون روزها بمونه و تموم شه... و هر روز رو یه روز جدید بدونید چون بچه ها هر روز هزاران هزار برابر روز قبل رشد می کنن و قویتر میشن ![]() پس دست از سرزنش خودتون بردارید چون هیچی دست شما نبوده... تا خدا نخواد یه برگ از درخت نمیفته، تولد بچه که بمااااند... حتما صلاحشون این بوده که بیان توی این دنیا ![]() خودتون رو با این افکار اذیت نکنید ![]() ![]() ++++++++++++++ لیانه جون امیدوارم زایمان خوبی داشته باشی ![]() اگه یادت بود برای منم دعا کن ![]() RE: گپ خانم های باردار - nona - ۱۴۰۰/۴/۱۴ رز جون پست قبلمو ویرایش کردم دکتر اطفال خودشم هیات علمی دانشگاه تهران بود، دکتر ایمان زاده چون استاد برادرم بود از دستیارشون پرسیدن الان ( تا ۴ صبح مطبن) پیامکی برام ارسال کرد جوابشون رو گفت نوزاد زیر یک ماه حتما بیدار بشه مگر اینکه کلا شب خواب نداشته باشه و بصورت استثنا یکی دو شب طولانی بخوابه که نیازی به بیدار کردنش نیست، گفت قندش هم پایین نیاد دچار مشکلات گوارشی میشه خواهرمم همینو گفته بود. دکتر خودش فقط تاکید کرد تا دو و نیم ماه مرسی رز عزیزم❤️ RE: گپ خانم های باردار - Sh96.shamim - ۱۴۰۰/۴/۱۴ نونا بچه ات دختر فکر کنم..دخترا اینجورین کمتر شیر درخواست میکنن.پسر من هر ۲_۳ ساعت خودش بیدار میشددغدغه نداشتم.شما نهایت ۳ ساعت صبر کن بعد بیدار کردن نمیخواد تو خوابم میخوره بچه..در مورد واکسن پسر من که اولش یکم پاش درد گرفته بود تو خواب ناله میکرد.تو همون مدت کمپرس گزاشتیم..بعد عصر تا اخر شب تب کرد دیگه کمپرس فراموش شد همش در حال پاشویه بودیم..بعد خوب شد ولی من دیگه خوابم نمیبرد از نگرانی..سخت بود واقعا..هفته دیگه واکسن ۴ ماهگی داریم ایشاله این یکی خوب پیش بره تب زیاد نکنه.. |