![]() |
گفتگو در مورد بهداشت فردی - نسخهی قابل چاپ +- دورهمی خانم ها (http://khanumha.com) +-- انجمن: خانمانه ها (http://khanumha.com/forumdisplay.php?fid=28) +--- انجمن: سلامتی، زیبایی و تناسب اندام (پوست و مو - ورزش - تغذیه - سلامت روح) (http://khanumha.com/forumdisplay.php?fid=58) +--- موضوع: گفتگو در مورد بهداشت فردی (/showthread.php?tid=178) |
RE: گفتگو در مورد بهداشت فردی - صنوبر۷۱ - ۱۴۰۱/۱۰/۳ مریم جان انشاالله بهترینا برات پیش بیاد. واییی نه بابا نمیشههه خیلییی بعیده یه کمم ته دلم دوست دارم بشه ها RE: گفتگو در مورد بهداشت فردی - maryam_na - ۱۴۰۱/۱۰/۴ مرسی نسیمه جون و ان شاالله که برای تو ادامه بارداریت خیلی راحت بگذره و گل پسرت سلامت و به موقع بیاد بغلت. فقط می خوام این روزها زودتر تموم بشه و واقعا بریدم. تمام دست، پا، دم زانو، ساق پا و حتی صورتمم ورم کرده. تنگی نفسم که یه طرف و شدید حس سنگینی دارم. اعصابم برام نمونده خخخخ بیمارستانم هر چی گفتم من اذیتم بهم زمان زودتر بدین گفتن دلیل پزشکی نداریم که زودتر بچه رو دربیاریم و اگه حالت خوب نیست بیمارستان بستری شو که هی چکت کنیم. واقعا اگه می دونستم چه جوری میشه کیسه آبو ترکوند می زدم سه شنبه می ترکوندنش که مجبور شن این بچه رو دربیارن. الان ۳۸ هفته و دو روزمه و واقعا عادیه بچه رو دربیارن. قبلا افراد می گفتن ماه آخر سخته اصلا نمی فهمیدمشون چون من سر دخترم سه ماهه سومم از همه دوره های بارداریم بهتر بود. این هفته های آخرشم مثل باد برام گذشت ولی ایننننن مرسی صنوبر جان و اگه خودت راضیی که ان شاالله مامانییی یه بارداری راحت و خوب RE: گفتگو در مورد بهداشت فردی - nona - ۱۴۰۱/۱۰/۴ مریم جان ایشالا بسلامتی زایمان کنی وای فقط نه روز مونده چه عالی صنوبر امیدوارم بشه RE: گفتگو در مورد بهداشت فردی - خانم فسقلی - ۱۴۰۱/۱۰/۴ مریم جون خداروشکر دیرتر بیاد بهتره RE: گفتگو در مورد بهداشت فردی - maryam_na - ۱۴۰۱/۱۰/۴ مرسی نونا جون، آره کم مونده ولی دیر می گذره برام به خاطر وضعیتم. اذیتم ماهرخ جون آخه و بعد هم الان تعطیلاته و دخترمم هست دوست ندارم اورژانسی بشه یه وقت. ورم هم دارم و خدای نکرده می ترسم پره اکلامپسی چیزی کنم و دیگه دکترمم نیست هر چی بشه باید هی برم بیمارستان و دخترمم تعطیله دیگه مهدش اسیر میشیم خانوادگی. RE: گفتگو در مورد بهداشت فردی - nona - ۱۴۰۱/۱۰/۴ عزیزم حق داری برای سما که الان خواب و تنفست بهم ریخته دقیقه هم دقیقه هست ما از دور میگیم کم مونده RE: گفتگو در مورد بهداشت فردی - خانم فسقلی - ۱۴۰۱/۱۰/۴ اره میدونم مریم جون ماه اخر خیلی سخته هر لحظه انگار میخواد بیاد پایین راه رفتن توالت رفتن تنفس خواب همه چیز ادم خراب میشه من چون خودم بچه ام ۳۳ هفته و ۶ روز دنیا اومد سختی زیاد کشید ان آی سی یو ۱۴ روز بود از اون جهت میگم هی تو حسرتم چرا بیشتر نموند تو شکمم کاش خودم اذیت بودم ولی بچه ام راحت بود انقدر بهش سوزن نمیزدن RE: گفتگو در مورد بهداشت فردی - maryam_na - ۱۴۰۱/۱۰/۴ آره نونا جون و حالا نمی دونم از هورمونهاست از هوای زمستونی چیه خیلی بی حوصله و اعصابم شدم. آخی بچه ام، خدارو شکر که این روزها گذشت ماهرخ جان و دختر گلت سلامته. یه اتفاقهایی تو بارداری واقعا دست آدم نیست و کاریش نمی تونه کنه وگرنه یادمه حتی سرکلاژم شده بودی. بیمارستانو که نگو پدر آدم بزرگو درمیارن چه برسه به بچه. من اینجا واقعا می ترسم به بیمارستان نزدیک بشم. نمی دونم دنبال چاپیدن بیمه هستن چیه من هر وقت سر یه چیز کوچیک رفتم بیمارستان الکی بستریم کردم و بعد به زور و غر مرخصم کردن. بعد هی تست الکی روزی یه بار آزمایش خون بگیرن از زن باردار و یه هفته پیش باز گیرشون افتادم دستان تمام کبوده هنوزم از بس خون گرفتن. بعد ان اس تی بچه مشکلی نداشت روزی چهار بار ان اس تی می گرفتن و بچه هم بدش می اومد هی در می رفت و من یکسره باید پروبشو با دست تنظیم می کردم دنبال قلب بچه از بس تکون می خورد. بعد می گفتن نیم ساعت و هی زنگ می زدی مگه پرستار می اومد دیگه خودم می زدم قطع می کردم گاهی و خاموشش می کردم و یکیشون اومد قیافه گرفت. فکر کن بعد یه ساعت تازه اومد و خب منم پا به ماه عذر می خوام دستشوییم داشت می ریخت دیگه. RE: گفتگو در مورد بهداشت فردی - خانم فسقلی - ۱۴۰۱/۱۰/۴ وای میدونم چی میگی مخصوصا موقع حاملگی ادم تنش انگار از داخل کوفته ست یکی ام اینجوری برخورد کنه زن حامله دل نازک زود ناراحت میشه دستشویی که نگم واست من کل دوره بارداری تو سرویس بودم خیلی بد بود یک خواب راحت نداشتم بعضی وقتا تو اوج خواب شیرین یهو … بعد تا بلند بشه ادم با اون شکم قلنبه اره دختر منم فضول بود هی میرفت قایم میشد حتی دکتر چکاپ میرفتم میخواست ضربان قلب بگیره میرفت قایم میشد انقدر ذوق میکردم تکون میخورد دلم تنگ شد برای اون روزاش الان داشتم عکسای پارسال میدیدم جلوی چشمم معلوم نمیشه ولی نفهمیدم چطور این قدری شد اه چقدر من تو NICU صارم زاااار میزدممم یعنی تمام پرسنلشون میومدن دلداریم بدن تک و تنهام بودم همه سختی های بزرگ کردن بچه رو تنهایی به دوش کشیدم و براش غصه خوردم فقط یادمه یکبار زنگ زدم پدرم شیراز بودن گفتم فقط بیاااا فقط بیاااا بچه ام نمیتونه شیر بخوره روی تخت پوست استخون افتاده ببین شکمش انقدر لاغر بود تو بود! نا نداشت حتی گریه کنه! انقدر بی صدا بود وقتی آوردمش الارم میذاشتم ۵ دقیقه ۱۰ دقیقه چکش میکردم چون صداش ضعیف بود واسه تنفسش میترسیدم یکبار انقدر بهم شوک وارد شد از بی خوابی شدید نمیتونستم بغلش کنم سرگیجه گرفتم مادرم طفلک گفت برو استراحت کن بعد بیا بغلش کن اخرشم دلم طاقت نیاورد وقتی شوک عصبیم در اثر بی خوابی تموم شد یکم اروم شدم اومدم بغلش گرفتم یکبار بغل پرستار بود داشت گریه میکرد من اتاق مادران بودم زنگ زدن بیا شیر بده بهش داشت گریه میکرد تا بومو شنید رفتم سمتش ساکت شد همه شون گفتن بوی مادر حس کرده دیگه من به خودم نبودم چقدر عر زدم جلوشون میترسیدم بغلش کنم چقدر دلداریم میدادن وای لباساش اندازه ش نبود با اون همه ذوق خریده بودمشون بعد یک روز داشتم باهاش حرفمیزدم از پشت شیشه قربون صدقه اش میرفتم یک مامانی بهم ادرس پیج اینستا داد خدا خیرش بده دلم میخواست لباس خوشگل تنش کنم یک روزه بنده خدا از مشهد برام دوخت و فرستاد بعدم برد متبرک کرد به ضریح بعد که اوردمش رفت حرم دعا کرد واسه سلامتیش چقدر ازش تشکر کردم این خاطرات تو اون لحظه های سخت هرگز از یاد مادر نمیره هرچند کوچک باشه از نظر بقیه برای من دنیایی ارزشمند بود که تو اوج فشار و استرس قوت قلبم بودن برای لحظه ای دلمو شاد میکردن RE: گفتگو در مورد بهداشت فردی - Targol - ۱۴۰۱/۱۰/۹ بچهها کسی اینجا کاپ قاعدگی استفاده کرده؟ نظرتونو بگید لطفا. من هر بار میبینم یه عده انقد تعریف میکنن وسوسه میشم! |