۱۴۰۲/۱/۱۸، ۰۹:۲۵ عصر
عکس خونه و لوازم رویایی من...
|
۱۴۰۲/۲/۴، ۰۱:۲۵ صبح
https://s8.uupload.ir/files/۲۰۲۳۰۴۲۳_۱۷۳۱۲۴_46in.jpg
پنجره اتاقم تو هتل رو که باز کردم این خونه متروکه رو دیدم، برام جالب بود حیف که اینطوری مونده، اگه مال من بود تبدیل به بهشتش میکردم
توی تاپیک سوال و جواب ارزو یه سوال خوب کرد من کلی نوشتم اما چون میدونم گم میشه کپیش میکنم اینجا
ببخشید که عکس نیست و توصیفه اما برای اینکه نقض قانون نشه عکساشم تا فردا سرچ میکنم میذارم براتون ![]() یه خونه حیاط دار ویلاییه که حیاطش کاملا سنتیه، با حوض ابی و پررر از گلدونای شمعدونی و باغچه هایی پر از درخت و سبزی خوردن و پنجره هایی که بالاش گرده و پایینش گوشه داره مثل مستطیل، با دو تا تخت جوبی که روش رو با فرشای سنتی پوشوندم با پشتیای قرمز خوشگل سماور ذغالی و استکان کمرباریکم برای چای بیرونه داخل خونه اما کاملا مدرن و شیک و انردزیه با یه اشپزخونه غیر اپن بزرگ و پر از کابینتایی به رنگ چوب و ریز و درشت، ازاینا که هر جا میبینی یه در باز میشه یخچال فریزر دوقلوی بزرگ، لباسشویی و ظرفشویی و ست کامل smeg همه سفید، یه دیوارمم یه استند زده شده پررر از شیشه های یک شکل و مرتب انواع ادویه، همه ظرفای مامانمم اوردم و چیدم و ازشون لذت میبرم یه کابینت هم پر از ماگای رنگی و غیر رنگی دارم با مدلای مختلف که از همه جای دنیا اوردم توی سالن بززگم یه دست مبل استیل مدل فرانسوی و همونطوری ساده تم خونه کرم و قهوه ایه لوستر ندارم اما خونه پر از نورای مخفی و اباژوره یه دستم مبل چستر چرمیه قهوه ای دارم برای نشیمن به من باشه تی وی رو توی 1اتتق مخصوص خودش با یه کاناپه راااحت میذارم و سالنمو خراب نمیکنم باهاش کف خونه پارکته پرده های حریر دارم که کنارشون فقط یه تیکه رویه انداخته شده برای وقتاییکه میخوان خونه تاریک باشه یه میز ناهار خوریه بزرگ دارم، 10 یا 12 نفره ست مبلای فرانسویم و یه نیز 6 یا 8نفره یت مبلای چرمم یه کتابخونه جوبی توی دیوار دارم که خیلیییی بزرگه و پر شده از کتاب و یه جاهاییم دکوریای چوبی یا غیر چوبی تک و شیک اتاق خوابم بزرگترین اتاقه چون ددست دارم تختم وسط باشه و دوتا پاتختیم دوطرفش، با آباژورای چوبی و یکی یه دونه قاب شیک و میز توالتم همین، روتختیم ساده و تک رنگ و هتلی باشه، پرده زیرین حریر و رویی برای تاریک کردن اتاق مخمل ضخیم اتاق پسرمم بزرگ باشه جوری که یه تخت مونته سوری و یه استند دو خونه بلندی و 6خونه عرضش باشه با یه کمد برای لباساش اما بتونه توش بدوعه و بازی کنه یه اتاقم باشه برای وسایلی مثل ست pc ام اس ای توپ و همه چیز دار و پر از کمدای توکار در دیوار و یه دوچرخه ثابت و (باید راجع بهش فکر کنم) یه جایی ام گوشه خونه قسمت نشیمن درست کردیم پررر از گل و گلدونای اپارتمانی، از پیتوس گرفته تا باباادم عزیزم، پر، انقدر که سبزیش چشمو بزنه فرش خیلی کم دارن توی خونه در حد یکی دوتا گرد و دو سه تا مستطیل 3متری فقط دیوارام شلوغ نیست اما خلوتم نیست کاملا اندازه روشون تابلو و دکوریه دیواری زدیم خیلی جیزای ریز ریز دیگه اما یادم نمیاد اما خونم پر از ارامش و عشقه... ![]() ![]() ![]() • Almam، atefehjjjjjjj، Donya، elham، freebird، liyane، mahtakhanoum، Minoo1121، Nedaaa28، sims s، بارون، خانم فسقلی، ستیلیته، ندایا
۱۴۰۲/۲/۲۴، ۰۳:۲۰ عصر
(آخرین ویرایش: ۱۴۰۲/۲/۲۴، ۰۳:۲۰ عصر، توسط خانم فسقلی.)
ظهر گفتم چقدر دلم خونه حیاط دار میخواد
گفت دیگه واقعا محاله، خصوصا توی تهران بعد بحث رفت سمت خونه پدر سالار گفتم اون خیلی حیاطش بی اب و علف بود دوست نداشتمش........ یهو یاد خونه دایی مامانم افتادم که توی تهرانپارسه عمر خونه حدود 60 ساله که خودشون ساختن اما... وقتی دونه دونه داشتم براش تشریح میکردم دیدم وای، چقدر این خونه ی ارزوهای منه... خونه ای که کمه کم هفته ای 3روز با مامانیم و داداشم اونجا بودیم، چون مامانیم با زنداداشش که دختر عمشم میشد رفیقه رفیق بودن اخ از او حیاطش یه حیاط حدود 400،500 متری، با یه حوض بزرگ وسطش و دورش پررر از درختای گلابی و اتار و شاتوت و گیلاس و انگور یه دیووارش هم کلا با برگ انگور پوشییده شده بود دور تادور باغچه هاش همه شمشادای سرحال و یک اندازه و مرتب یه ایوون سرتاسر خونه داشت که عرضش 2متری میشد و روی نرده های سفید و اهنیش چندین حلقه بود که توی اونا گلدونای شمعدونی گذاشته بودن از هر 3تا اتاق خوابش یه در برای ایوون داشت یه گوشش هم پله میخورد و میرفت توی یه زیر زمین اما نه زیر زمین تاریک و ترسناک، که ما عاشقش بودیم با اینکه پررر از وسایل بود اما مرتب و تمیز و روشن بود و تهش یه در که بالاش گرد بود میخورد و اونجا کارگاه کوچولویی بود که پسر بزرگ خونواده که الان حدود 50 سال رو داره وسایل چوبی مثل ماشین و موتور و هواپیما میساخت واسه دل خودش و کادو دادن به فک و فامیل حالا بریم توی خونه از در کوچه که وارد میشیم (خونه جنوبیه) وارد یه پارکینگ طور میشیم که 1ماشین توش جا میشد و سمت چپ پنجره های پذیرایی بود، 1پله میخورد و 1در چوبی در که باز میشد یه پاگرد مربع بود که ضلعهاش اندازه 1در بودن در سمت چپ در پذیرایی بود که مهمون رسمی از اون مستقیم میرفت اونجا، در روبرو در سالن خودمونی شون پذیرایی وارد که میشدی یه دست مبل استیل با چوب تیره و روکش های زرشکی جلوترش یه میز غذاخوری 12 نفره از همون جنس و رنگ مبلا دیوار روبرو یه بوفه چوبی همون طرح مبلا با کلییی ظرفای خفن و زیبا و کمیاب و تک سمت چپ و کنج دیوار هم یه شومینه که دورش اجر و چوب باهم بود و بالاش یه قاب بزرگ چوبی که عکس کل خونواده 7نفرشون داخلش بود رو زده بودن دیوار سمت راست یه دریچه چوبی مربع بود که کوچیکتر از یک متر بود و روبه پایی باز میشد و به آشپزخونه راه داشت (جهت پذیرایی) دیوار سمت چپ شومینه، بین شومینهو بوفه از سقف تا زمین مدال ها و لوح های تقدیر بابای خونه بود (کوهنورد حرفه ای بودن) و یه تفنگ شکاری بزرگ که بالای همه بود دیگه بقیه دیوارا پر از پنجره و قابهای خوشگل و کلاسیک بود این سالن پذیرایی حدود 50 متری میشد فکر کنم که با یه دیوار چوبیه سرتاسری و بزرگ با شیشه های 6ضلعیه رنگی از قسمت خودمونی جدا میشد اون خودمونیه هم حدود 30 متری بود که از در ورگدی (اون پاگرده) که وارد میشدی سمت راستت 2تا در شیشه ای بزرررگ و بلند تاسقف میدیدی که پاسیو بود و پر از گلدونای عظیم و جثه و خوشگل و سرحال، دیوار تهش با کاشیای یکی دوسانتی پوشیده شده بود و طرح یه اهو بود که وایساده و سرش بالاست وارد پاسیو که دذش کشویی بود میشدی سمت راستت یه در بود که وارد روشویی و یه در دیگه داخلش بود که وارد سرویس خونه (دستشویی) میشدی (همینقدر جذاب) بعد از در پاسیو به فاصله 3،4 متر یه در دیگه بود که حمام بود از این حماما که اول وارد یه جا میشی که یه سکوی سنگی داره و بعد وا د در دوم که خود حمامه میشی و داخلش یه وان سبز روشن بود و همه کشیاشم همین رنگ بود بعد از در حمام 1اتاق خواب بود و کنارش یه راهرو 2متری که تهش در ایوون و حیاط بود سمت چپ راهرو اتاق دوم بود و بعددشم با فاصله 2،3 متری اتاق سوم که اتاق مامان و بابای خونه بوده از اول زندگیشون اتاق سوم خیلی بزرگ بود و کنارش یه کمد دیواری واشت که از داخلش پله میخورد برای راه میونبر به زیر زمین (چون اونجا 1یخچال و فریزر دومی هم داشتن و کلی خوراکی و خواروبار) چسبیده به در اناق سوم در آشپزخنه بود (من عاااشق اشپزخونه غیر اپنم) یه اشپزخونه 20 متری که دور تادورش بالا و پایین پر از کابینتای چوبیه و همون سمت درش یه پاسیو کوچولو 2متری مثلا که توش یه گاز پلوپزی و یه غالمه سبد لگن مرتب توی قفسه چیده شدن وسطش یه میز ناهار خوری چوبیه 8نفرس اما بازه تو سالن خودمونی یه طرف که سمت اتاقا و تلویزینه پشنی گذاشتن با بالشای قرمز گرد با روکش سفید و اونطرف که سمت در پذیراییه یه دست مبل 4نفره راحتی با یه میز چوبی جلوش که همییییشه پرررر از خوراکی و آجیل و انواع نقل (ارومیه) و شیرینی و بیسکویت و اوووووف از اون میز فقط که عشق ما بود... چرا من یادم رفته بود این بهشت رو چقدر دلم تنگه براش ![]() روحت شاد دایی حبیب نازنین ![]() شما توی سلیقه بهترین بودی ![]() اینو توی اعتراف میخواستم اول بنویسم اما دیدم هم طولانیه هم به اینجا بیشتر میاد ![]() بازم مدیران ارشد و محترم اگر جاش نیست ببرمش اعترافات ![]() ![]() ![]()
۱۴۰۴/۱/۱۱، ۱۰:۴۸ عصر
![]() والا دیگه رویایی نیست دوتا پنت هاوس هم طبقه هفتم قرار زده بشه این سومین پروژه ای هست که کار کردم ۲۸ واحدی
۱۴۰۴/۱/۱۲، ۱۲:۲۶ عصر
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: