صنوبر اینجا گفتم یبار
یبار که اع*تص*اب غذا کرده بود فکر کنم ۱۳ ماهش اینا بود که خب دو ماه بود راه میرفت و اشاره کردن بلد بود افتاد طبق معمول تو اع*تص*اب غذا
یه روز دیگه واقعا بعد یکی دو هفته اعصاب نداشتم نشوندمش جلوم غذا رو براش گذاشتم رو میز شروع کرد پرت کردن اومدم خودم بدم تف کرد
من واقعا متایفانه کنترلمو از دست دادم با شرمندگی تمام با دیتم صندلیشو هل دادم عقب ( دستمم رو پاش بود) گفتم برو پی کارت بچه بد!

بلندم تقریبا داد زدم
یعنییییی نگم رسوام کرد
قشنگگگگگ یک دو ساعتخود گریه و ادای کریه درآورد دیگه هی بغلش کردم عدرخواهی کردم مگه ول میکرد بعد هم که گریش قطع شد تا منو میدید برای خودش به زیون بچه کانه غرغر مبکرد
باباش تا اومد خونه فکر مبکنی چکار کرد
نشست زمین اشاره کرد به پاش ادای کریه درآورد به من اساره کرد! حالا خودم به همسرم کفته بودم ولی خدایی هرکی نمیدونست فکر میکرد سیاه کبودش کردم
تا شب ده بار بیشتر تکرار کرد
هفته بعدش رفتیم شمال به مش پش عمه همسرم مامان خودم سیصد بار پاشو نشون داد اوف میگفت دست ملتو رو پاش میکشید که نازش کنید بعد منو نشون میداد ادای گریه
خلاصه منو به .. خوری انداخت
مامانم که میگفت راستشو بگو چطوری پاشو پیچوندی این بچه یادش نمیره! خالا بیا ثابت کن من فقط هلش دادم اونم رو صندلی غذاش صندلی رو هل دادم
شیطون خانم دختر من تا ماه پیش خیلی با خودش سرگرم میشد اما بعد قطع شیر والسته تر شد اصلااااا تنها سرگرم نمیشه بیش از پنج دقیقه
چند وقت پیشم هی منو کشون کشون میبرد یجا حرصمو درآورد به قصد واقعا چلوندنش دستشو یه کوچولو واقعا به کوچولو محکمتر فشار دادم اما واقعا قصد چلوندن داشتم فقط اصلا منطور تنبیه نبود
همچین حلوی باباش خودشو همون لحظه با باسن کوبوندزمین و گریه کرد و دستشو گرفت و نشون داد تا باباش صد دفعه نبوسید رها نکرد
یعنی اصلا احازه نمیده باهاش برخورد کنی