۱۴۰۲/۳/۱۶، ۰۴:۵۵ عصر
من که اصلا نفهمیدم باید چیکار کنیم و از کجا شروع کنم :|
بهترین ورژن خودت باش
|
۱۴۰۲/۳/۱۶، ۰۴:۵۵ عصر
من که اصلا نفهمیدم باید چیکار کنیم و از کجا شروع کنم :|
۱۴۰۲/۳/۲۷، ۱۲:۲۵ عصر
(آخرین ویرایش: ۱۴۰۲/۳/۲۷، ۱۲:۳۴ عصر، توسط خانم فسقلی.)
جهت بالا امدن تاپیک و انگیزه گرفتن:
کلاس هایی که دوست داشتم هفته گذشته ثبت نام کردم شغلی که دوست داشتم پردرآمد و سریع تر باشه واسه خودم دست و پا کردم دنبال مهدکودک خوب برای دخترم هستم حداقل چند ساعت در روز برای خودم اختصاص بدم و بچه امم اجتماعی تر تربیت بشه و مستقل تر بشه. به پوستم خیلی میرسم. کارهای منزل تقسیم کردم هرچند مثل من تمیزکاری نمیکنن همسر ولی دیگه مثل گذشته دغدغه ذهنیم نیست مثلا اون گوشه هنوز یک ذره خاک داره! گذاشتم به عهده خودش و دخترمم مشارکت میکنه. به دخترم آموزش دادم وسایل هاش رو مرتب کنار هم بچینه و جمع کنه دیگه دم به دقیقه دنبالش نمیرم گاهی اوقاتم آزادش میذارم بعدا خودم جمع کنم یا پدرش وسواس تمیزیم رو کمتر کردم مورد قشنگ تر اینکه کل وسیله اضافه های خونه ام جمع کردم!!! الان خلوت و قشنگ شده ولی تو فکرم کمترش هم کنم! علاوه بر ظاهر روی آرامش ذهن و روح و روانمم متمرکز شدم.
ادای منو دربیارید. نه تنها ملکه زندگی خودتون میشید، بلکه ملکه زندگی بقیه هم میشید، بجز من
![]()
۱۴۰۲/۳/۲۷، ۰۶:۴۱ عصر
من به کمتر از ملکه زندگی ترگل شدن قانع نیستم.
سلام
منم یه چند تا کار رو شروع کردم که حس می کنم تاثیر مثبتی داشته... - اول اینکه چند تا عطر مختلف خریدم و سعی می کنم حتی توی خونه هم روزی 2-3 بار ازشون استفاده کنم که همیشه بوی عطرم توی خونه باشه و این خیلی حس خوبی بهم میده - استفاده از ضدآفتاب برای بیرون رفتن رو خیلییی جدی گرفتم... دیگه سعی می کنم بدون ضدآفتاب بیرون نرم - همیشه به دلیل اینکه عجله داشتم و سریع بیرون میرفتم، همه ی لوازمم توی یه کیف بود و حوصله ی جابجا کردن وسائل رو نداشتم، اومدم یه جا برای لوازم درون کیف خودم و همسر و پسرم درست کردم که نزدیک در هست و خیلی به تیپمون کمک کرده... دیدم خیلی خوبه، عطر و دئودورانت و عینک و اینا رو هم گذاشتم (با استفاده از یکی از تکنیک های کتاب عادت های اتمی که گفته بود لوازم مورد نیاز یه کار رو نزدیک اون کار بذارید و اینکه عادت جدید رو به عادت های قدیمی گره بزنید) - یه سری لوازم بهداشتی خریدم مثل تقویت کننده ی رشد مو که روزایی که می خوام برم حموم میزنم... روغن آرگان که بعد از حموم میزنم... شوینده ی صورت که شبا میزنم... آبرسان هم صبح بعد از شستن صورت و شب بعد از شوینده میزنم... همه رو هم آوردم نزدیک همدیگه و گذاشتم نزدیک به دستشویی که ببینم و استفاده بکنم... بالم لب SPF دار هم گرفتم که بعد از ضدآفتاب میزنم و میرم بیرون... بالم لب معمولی هم توی خونه سعی می کنم که چند بار در طول روز بزنم... - 2 تا کرم عطری خریدم و برای دست و بدن استفاده می کنم، خیلی حس خوبی بهم میده و بدن انگار معطر میشه... مال بدن بوی نارگیل و انگار یکم هم بوی قهوه میده، مال دست بوی عطر کریستال نویر... - بطور مرتب جلسات تراپیم رو میرم و تمرینام رو انجام میدم - اومدم دیگه پیش همسر می خوابم و پسرم رو دیگه میذارم توی اتاقش باشه و اگرچه استرس زیادی دارم که پسرم رو تنها میذارم اما بودن کنار همسر خیلیییی حس خوبی بهم میده... - هر شب حداقل یه قسمت سریال یا یه دونه فیلم می بینیم... - شبا زودتر می خوابیم - خیلی دارم تلاش می کنم که شب قبل از خواب گوشی دستم نباشه و فیلم که دیدیم بدون نگاه کردن به گوشی بخوابم، صبح هم بدون نگاه کردن به گوشی روز رو شروع کنم و تا 1-2 ساعت بهش دست نزنم... شاید به زودی بدم که همسر ببردش با خودش که بهتر به کارام برسم... - پومودورو رو بصورت جدی اجرا می کنم و فوق العاده نتیجه بخشه... - سعی می کنم که فیبر و آب بیشتری در طول روز بخورم و ویتامین دی و آهن فراموشم نشه - سعی می کنم انتخاب های سالمتری بکنم... چون واقعا برام مثل روز روشن شده که بدنم دیگه مثل 20 سالگی نیست... باید توجه بیشتری بهش بکنم... - هر روز پسرم رو از وقتی از مهد می گیرم تا 2-3 ساعت بعدش می برم بیرون که بازی کنه و وقتی بر می گردیم حمومش کنم که ساعت گوشی گرفتنش کم شه و اینکه تعاملش هم بیشتر بشه با بچه ها... به خودم هم حس خیلی خوبی میده که آره امروز وقت مناسب رو گذاشتم و عذاب وجدان مهد گذاشتنش برام کم میشه... - برای آخر هفته ها برنامه میریزم که بریم توی طبیعت یا حداقل خونه بازی برای پسرم... خیلی خیلی این گزینه برامون عالی بوده و وقتی که میذاریم انگار جزو عمرمون نیست... - با توصیه ی تراپیستمون، هفته ای یه روز همسرم کارش رو تعطیل کرده و نصف روزی که پسرم مهده، فقط ما دوتا باهم وقت می گذرونیم... این دیگه محشر عمل کرده... - سعی می کنم هر هفته حداقل با یه دوست یا فامیل تماس بگیرم... - آها یه نکته ی مهم یادم رفت، اینکه سعی می کنم خونه رو مرتب تر نگهدارم... از همسر و پسرم توی کارا کمک می گیرم... نمیذارم پسرم مثل قبل هر ریخت و پاشی انجام بده و سعی می کنم بعد از بازیش وسائلش رو سر جاش بذاره... خیلی از لوازم اضافه رو رد کردم... یه نصف روز آخر هفته رو همه باهم کارا رو انجام میدیم و خونه برای هفته ی جدید مرتبه و کارای ریز ریز این مدلی... - در کل هم دارم سعی می کنم که شل کنم ![]() - دارم تلاش می کنم که ورزش رو هم توی کارام بگنجونم و شده 10-20 دقیقه آنلاین ورزش کنم... خیلی از کارایی که من اینجا گفتم رو مطمئنم که خیلی از خانما از سنین خیلی پایین ترشون انجام میدن... ولی برای من حتی فهمیدن اینکه کجاها ضعف دارم کلی تلاش و زمان برد و با کمک تونستم این رو متوجه بشم... خیلی از کارایی رو که وارد زندگیم کردم، حین تصویرسازی های جلسات تراپیم بهشون رسیدم... و امیدوارم که با یکم مداومت، شرایط رو بهتر هم بکنم... خودش همین کارای ریز ریز برام تا حالا خیلی موثر بوده و بار استرسم رو کم کرده... بیماری هامون رو کم کرده... روابطمون رو قشنگ تر کرده... داد زدنهامون رو کم کرده... اخلاق پسرم رو بهتر کرده...
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
۱۴۰۲/۴/۷، ۱۱:۱۱ صبح
یه دوست تاپیک شیطونا رو بیاره بالا ببینم منظور رز از این جمله چی بود؟
![]() "با توصیه ی تراپیستمون، هفته ای یه روز همسرم کارش رو تعطیل کرده و نصف روزی که پسرم مهده، فقط ما دوتا باهم وقت می گذرونیم... این دیگه محشر عمل کرده.." رزی خیلی برات خوشحالم.عااالی عمل کردی.باریکلا ![]()
۱۴۰۲/۴/۷، ۱۱:۳۹ صبح
رز جان خیلی عالی بودن افرین…
منم کارهایی که لیست کردم رو انجام میدم اما چندتا هدف جدید دارم: -حتما کالیمبا رو یاد بگیرم حالا یا خودم یا کلاس و برای این یادگیری موسیقی هرروز زمان بذارم -نقاشی با ابرنگ رو حتما کلاس برم -مرداد ماه زبان انگلیسی خوندن رو جدی بگیرم و با خواهرم کلاس بردارم نه بخاطر اینکه مدرک بگیرم یا تا تهش برم فقط میخوام کلاس برم که همش درگیرش باشم و سطحمو بالاتر برم… -یه لیست خرید بنویسم برای چیزهایی که نیاز دارم مخصوصا که تولدم نزدیکه و راحتتر تیک میخورن… یه کار جدیدی که کردم و تو لیست قبلیم نبود،بخاطر بدنم ناراحت بودم و تو کتابی که میخوندم نوشته بود بپذیرید و کلی توضیحات دیگه… و من با خودم یکی از مشکلاتم همینه که احساس میکنم چاق هستم و گاهی باعث ناراحتیم میشه…اول اومدم پذیرفتم که خب من ژن خوب ندارم و مثل بقیه نبودم که مواظب باشم چاق نشم…پس اول پذیرفتم که این مشکل رو مقصر اصلیش خودمم و بجای اینکه ناراحت باشم بابتش،کارهایی رو بکنم که در راستای ظاهر خوب هستن…بدون توجه کردن به نتیجه… ۶ روز در هفته ورزش میکنم + با همسرم هرروز پیاده روی سریع میریم تقریبا ۴ کیلومتر که هر هفته قراره بیشتر بشه…. از بعد این تصمیم احساس رهایی بیشتری میکنم انگار مغزم از اون حرفای درونی خالی شده… پیاده روی هم برامون خیلی خوبه چون باعث میشه تپ اون یک ساعت کلی باهم حرف بزنیم…حرفایی که در حالت عادی نمیزنیم فقط یه کاری که نکردم دوباره سر خودمو خیلی شلوغ کردم اما ایم تاپیک برام یاداوری شد که دوباره دور خودمو شلوغ نکنم یه چیز دیگه هست واقعا میترسم تو تاپیک بگم و مسخره شم اما این احساس برای من از خیلی وقت پیش تو وجودم نهفته اس که هیچ کس نمیدونه
همینکه کنارهمیم کافیه…
![]() (۱۴۰۲/۴/۷، ۱۱:۱۱ صبح)نسیم64 نوشته است: یه دوست تاپیک شیطونا رو بیاره بالا ببینم منظور رز از این جمله چی بود؟ استغفرالله تاپیک شیطونا چیه دیگه ![]() ![]() مرسی عزیزم لطف داری ![]() ![]() والا بخوام راستش رو بگم، ما خیلی از هم دور شده بودیم و متوجهش نبودیم... و این کارا خیلیاش با توصیه ی روانشناسمون بود... من اگه می دونستم روانشناسی اینجور تاثیری می تونه رومون بذاره، شده بود از نون شبم میزدم و زودتر می رفتم که خیلی چیزا رو اصلا نخوام تجربه بکنیم و بعد به فکر بیفتیم... ولی همین الان هم باز خیلی خوب شده و تاثیرش مشخصه... ببین ما اینجوری بود که خب چون پسرم خیلی پر انرژی و کم خوابه، روابطمون نسبت به قبل بچه خب هم کم و هم هول هولی شده بود که روی کیفیتش خیلی تاثیر گذاشته بود و حتی ترس از بارداری که توی جلسات فهمیدیم!!! اما فکر می کردیم که دیگه راهی نداریم و همینه که هست ولی خیلی چیزا بعنوان راه حل بود که ندیده بودیم... در نهایت یک جلسه ی کامل فقط در مورد همین صحبت کردیم و فهمیدیم که اصل مشکل ما شاید همینه که دیگه اون وقت و کیفیت زندگیمون رو نداریم و همین باعث دوریمون شده... طبق توصیه ی دکتر، الان همسرم صبح پنج شنبه و جمعه و کل شنبه خونه اس... که اون نصف روز شنبه که پسرم نیست، دیگه ما هر کاری دلمون بخواد میکنیم که خب چند بارش فقط اون چیزی شد که تصورش توی ذهنت اومد ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم |