(۱۴۰۱/۱/۲۱، ۰۳:۱۰ عصر)Celin نوشته است: فکر کنم مدال لجباز ترین بچه به پسر من برسه
امروز انقدر اذیت کرده نفسم بالا نمیاد
نمیدونم چرا انقدر لجباز شده
همش که میخواد یا بغل باشه یا بشینه رو پام
وسط گوشت چزخ کردن گیر داده ناهار میخوام فقط ۲ تا قاشق خورده آشپزخونه رو پر از غذا کرده رفته!!!
سر مسواک زدن که دعوامون شده
پوشک کردنش هم که داستانه گریه میکنه پوشکم نکن
یه شیشه سرکه هم شکسته
لباس شستم تا برم در بالکن رو باز کنم رخت آویز بذارم همه رو ریخته زمین
کابینت خوراکیا رو کلا خالی کرده
خدا به من صبر بده از عصبانیت میخوام خودمو بکشم
سلین اینا که طبیعیه و تقریبا فکر کنم همه این مسائل رو دارن... من حتی دارم جارو می کشم یا میخوام داست بین رو خالی کنم، باید با یه دستم او رو نگهدارم، با یه دستم کار کنم!!!!!
لجبازی هم واقعیت اینه که لج نمی کنن... چون اضطراب جدایی که به سلامتی و با نتیجه ی خوب بگذره، بعدش بچه خیلی خیلی هشیار میشه و خودش و مادرش رو دو موجود جدا می دونه که می تونن علاقمندی هایی داشته باشن... و او هم میخواد کشف کنه که چی دوست داره یا نه، شروع به مخالفت می کنه... ما این دوره رو با جیغ های فراوون گذروندیم...
الان این چیزایی که میگی مثلا من روش هام رو میگم، شما تست کن نتیجه رو بگو شاید با همفکری راه بهتری هم بشه پیدا کنیم...
بغل رو نشسته انجام بدید که کمرت درد نگیره، من کمر و زانوم دچار درد شدن، همین سفر که رفته بودیم همش می گفتن چقدر بغلش می کنی... و متوجه شدم دردم سر همینه...
مسواک زدن هم اول خودت و پدرش نوبتی بایستید جلوش و او برای شما رو مسواک بزنه، شما هم برای او رو، و کلا زیاد ببینه که مسواک می زنید... یه دونه مسواک تمیز بده دستش، خودت هم شروع کن از اون طرف مسواک زدن...
نهار هم اشکال نداره، همون براش کافی بوده اصلا نگران نباش... احتمالا چون کاریه که چند ساعتی آدم رو درگیر می کنه، توجه خونش کم شده... اگه همراه با کسی گوشت چرخ می کنی، وسطش چند تا بریک بده و برو باهاش بازی کن و یه چیزی بده بخوره و شاد باشه...
پوشک با یه چیزی سرش رو گرم کن، حتی اگه بالای 2 ساله، اشکال نداره با تی وی سرش رو گرم کنی... یا یه کتابی که دوست داره بدی دستش... شعر بخونید و شکلک در بیارید و در کل سریع کار رو جمع کن... اگه دوست داشتی در مورد از پوشک گرفتن هم مطالعه کن، اصلا شاید پسرت داره آماده میشه برای آموزش دستشویی...
شیشه ها و چیزهای خطرناک هنوز باید از دستشون دور باشه... همون کابینت های ایمن روتین فقط براشون باز بمونه... پسر من از حدود 2.5 به بعد دیگه با کابینت کاری نداشت چه اونهایی که ایمن شده بودن چه بقیه (که البته کماکان مثلا لوازم شیشه ای یا بهداشتی و اینها رو دور از دسترسش نگه میدارم... بچه اس دیگه...
لباس و کلا کارها رو کم کم ازش کمک بگیر... از وقتی بچه راه میفته میشه ازش توی کارای خونه کمک گرفت... غذا می پزی با خودت همراهش کن، داری لباسا رو جمع می کنی بندازی توی ماشین، ازش کمک بگیر.. داری آویزون می کنی کمک بگیر... دستمال کشیدن، ظرف شستن، تمیز کردن، چیدن، در همه ی اینها می تونی کمک بگیری... کاری رو اشتباه می کنه، دنبال راه حل باشید دو تاتون... شیشه ی سرکه رو می شکنه، بگو وای شیشه شکست، حالا چیکار کنیم؟ یکم بذار فکر کنه، بعد بگو آها من شیشه ها رو جمع کنم، شما با دستمال سرکه ها رو تمیز کن... همینجوری آموزش بده...
من همش میگم که بچه های کوچیک خب بلد نیستن... مثل بچه ی کلاس اولی که میره مدرسه، حروف الفبا یا نوشتن رو مگه بلده؟ نه... ما هم قراره مثل همون معلم، یادش بدیم چطوری با مشکلات برخورد کنه و اونها رو حل کنه... بچه به ذات نمی دونه شیشه شکستنیه... نمی دونه لباس ها رو روی زمین ریختن، کار اضافه ی مادره... ولی ما باید این کنجکاوی رو جهت بدیم...
مثلا من چنین مکالمه ای برای آویزون کردن لباسا دارم:
وای صدای ماشین اومد دینگ دینگ، دینگ دینگ ووو... بریم ببینیم چی شده... وای ببین لباسا چه تمیز شدن، چه بوی خوبی میدن، بوی گل های بهاریه ها... بریم آویزونشون کنیم روی رخت آویز؟ بدو بریم... وای چرا خیسن؟ آها شسته شدن... مثل اینکه یکم گرمم هستنا... آره؟ می بینی گرمه؟ به نظرت چرا گرمه؟... مکث... می دونی چرا؟ چون دمای آب بالا بوده... وووو... برای هر کار کوچیکی هم که می کنه یه تشکر، گاها بوس، آخرشم بغل و بوس...
بدترین چیز هم عصبانیته... اصلا خودتم روحیه ت تضعیف میشه بخوای فقط عصبی بشی... یه سال آموزش میدی، دیگه خودکار خودش توی اون کارهایی که آموزش دادی کمک می کنه... یه نسل رو نجات میدی

بعدا عروستم کلی دعا به جونت می کنه
_______________________________-
البته یه چیزی هم بگم... این روش ها هم سخت و فرسایشیه، هم زمانبر، هم اینکه با استاندارای جامعه نمی خونه...
من الان که پسرم رو می برم مهد، بهم گفتن از نظر ارتباط و جور شدن با محیط خوبه ولی قانون پذیریش پایینه، باید روی اقتدارتون توی خونه کار کنید، ما هم کمکتون می کنیم!!

کلا حس می کنم مدلی که من بچه بزرگ کردم، اگرچه یه بچه ی استثنایی شده (تعریف از خود نباشه واقعا... ولی خیلی با بقیه ی بچه ها فرق داره... اصلا یه جا نمی مونه، دائم میخواد بره چیزای جدید کشف و پیدا کنه... خود مربی ها می گفتن خیلی مستقله و این موضوعیه که من براش خیلی تلاش کردم و شخصا عذاب کشیدم تا به اینجا برسه... واقعا بقیه بچه ها مثل همون دوستم دستشون توی دست مامانشون بود، پسر من یه لحظه تا من خم شم کفششو بذارم جلوی پاش، بدون کفش دوید رفت توی چمنا منم با یه لنگه کفش توی دستم به دنبالش!!!!!!)، خب این مسائل با استانداردهای جامعه ی ما همخونی نداره... من خودم میگم اگه بچه از همین حدود 3 بخواد استانداردای جامعه بهش تحمیل بشه، چیزی از خلاقیت، جسارت و اعتماد بنفسش نمی مونه که... واقعا بچه ای که مثل پسر من انرژی جنبشی

خیلیییییییی بالایی داره، با بچه ای که عاشق نقاشی و خمیر بازیه باید همه سر یه کلاس باشن؟ همه یه مدل آموزش بگیرن؟ در واقع اگه این مدلی بخواید جلو برید، باید مرزها رو هل بدید... و مسلما این برای همه ی کسانی که توی اون ردیف های اول هستن سخته...
خیلی خیلی ذهنم درگیر شده...
اگه توان ندارید که با خط کش های جامعه پیش برید، همون روش های سنتی شاید بیشتر کمک کننده باشه توی این مملکت...