امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
گپ و گفت مامانهای 1401
یوتاب جون تولد قند و عسل شما هم مبارک
سفز خوش گذشت؟
خداروشکر لیانه جان ک گذشت خسنه نباشی 
رزولا خیلی سخت میگذره واقعا 
پسر من هقت هشت ماهه بود دست پا دهان گرفته بود اونم خیلیییی بد بود یعنی این همه گذشته هنوز گریه ای ی شب ک خیلی اذیت بود میگرد تو ذهنمه واقعا مستاصل شده بودم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • lili_61، youtab
پاسخ
نوناجان خداروشکر که دخترت بهتره و مشکلی نبوده.پرستار هم ان شاالله زودتر بهترش رو پیداکنی.
لیانه جان خداروشکر که پسرت هم تبش قطع شد،الهی مامانا موقع تب تا مرز سکته میرن..
یوتاب جانم خوش برگشتی از سفر،تولد قند شما هم مبارک باشه عاقبت بخیریش رو ببینی عزیزم.
مامانا شما بچه هاتون وقتی میشینن چطوری میشینن؟منظورم فرم نشستنشون هست پسر من حالت هواپیمایی میشینه...پاهاش رو بیرون میده از زانو میشینه،همش نگرانم پاهاش پرانتزی نشه.
فاطمه هستم
Heart
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • lili_61، nona، youtab
پاسخ
مرسی بچه ها
فاطمه جون دختر منم بعضی وقتا اینطوری میشینه نگران نباش هیچی نمیشه
ایانه جان خدارو‌شکر
الهام جان چشم عکسا تو گوشی همسرمه از ماموریت بیاد میذارم از بس شلوغم قشنگ بدقول شدم
یوتاب جون ایشالا شاهد موفقیتای گل پسر باشی
پروانه ابریشم جان ممنون گفتی
آقا پرستاررررررر نگم براتون
موسسه سلامت اول ۴ نفر معرفی کرد
(یعنی ترگل جون باید یه خیرات بدی که آدم خوب و سالم و کاربلد گیرت افتاده بعد مصاحبه ها باور کن همش میگفتم خدارو‌شکر ترگل پرستار خوبی پیدا کرد)
اولی یه دختر ۳۳ ساله بود مجرد ولی چون سپرده بودیم حرفه ای باشه گفتن سابقه کار مهد داره و دوقلو نگه داشته و چه و چه گفتم بیاد گفته بود با مترو میاد
آقا اومد تا بیاد بالا از لابی من پرسیدم ماسک داشت گفت نه! گفتم شاید دم در تو کیف گذاشته اومد بالا بدون دست شستن نشست منتظر موندم چند دقیقه پاشه بشوره نشست اخر خودم گفتم رفت شست
آرایش کاملم داشت که اصلا برای پرستار یا مراقب بچه صحیح نیست کافیه یه کوچولو از ریمل بره چشم بچه دختر منم کلا لمسیه دست میزنه به صورت . گفتم شاید موقع رفت و امد فقط ارایش میکنه خلاصه لابلای حرفا بهش گفتم شما طول روزم با آرایشید همیشه گفت اره همینجا منفی رو گرفت ولی خب خیلی حرف شنو بود اما به درد من نمیخورد
دومی بعد کارش اومد تلفنی گفته بود من ۵ عصر باید خونه باشم چون همسرم مریضه ( البته یه جمله ای گفت که جور همسرمو میکشم راستش خوشم نیومد بهرحال ازدواج خوشی ناخوشی داره نباید به من غریبه با نارضایتی اینو بگه) آقا اومد از بیماری همسرش پرسیدم خیلی چیزا بود از ناراحتی پوستی و هدیان و …اخرش گفت همه داروهارم قطع کردیم و … دلم سوخت اما دیدم خب همسرش یه چند ماه استیشگاه بستری بود الانم میگه تو خونه مدام با همه اشیا حرف میزنه که قشنگ علایم شیداییه ٫ …. دیدم خب یه خانم با این حجم مشکل واقعا نمیتونه مراقب خوبی باشه از بعد بیماری همسرشم باالجبار مجبور به کار شده بود.
آقا سومی اومد همه چیش بنظر و طاهر تو حرف خوب بود اما طبق معمول نمیدونم استرس داشتم خلاصه حرفا رو دوستانه بردم سمت بچه هاش دیدم یکیش شب تا صبح پای گیمه ( پسر ۲۴ ساله) ازون کوچیکتره هم راضی نبود میگفت یکم ناسازگاره
همسرم تلفنی باهاش صحبت کرده بود خوشش اومده بود هی میگفت این بنظر خوبه خلاصه ادرسشم گرفتم وقتی رفت گفتم حداقل تحقیق کنم خیالم از خانوادش راحت باشه ( چون راجع به موسسه پرسیدم که چقدر این پول رو به شما میدن گفت همش رو شما جداگانه یه مبلغی به موسسه میدید بعد پرسیدم بیمه کردنتون گفت نه بهو گفت بابا این موسسه و‌زندگی برتر و نمیدونم چی همه مال به نفرن یه عالم پرسنل داره نه ما اونا رو میبینیم نه اونا ما رو اینجا شک کردم پس تصورم از اینکه از پرسنل سوپیشینه میگیرن و قشنگ صحت روحی روانیشون سلامت خانوادشون سنجیده میشه کشک باشه احتمالا. )زنگ زدم همسرم گفتم از یکی از دوستاش که همونجا زندگی میکنه و بواسطه شغلش خیلی راحت میتونه اطلاعات استخراج کنه بیزحمت به امار از خانواده بگیره
بچه ها خوب شد گرفتم دوست همسرم بهم زنگ زد گفت پسرش اعتیاد داره و زن و شوهر هم مدام با هم درگیرن ( اصلا به ظاهرش نمیومد یه خانم پنج سال از من بزرگتر بود خیلی خوش پوش و مودب و بنظر اروم و خوش خنده) خلاصه اینم رد شد
فردام چهارمی میاد هرچند با این وضع بعیده دیگه بتونم اعتماد کنم براحتی
امروز تصمیم گرفتم فردا هم اکی نبود پرونده پرستارو تا دو سالگی کامل ببندم بشینم خونه.
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • 2015، lili_61، Rose، youtab، کتایون خانم
پاسخ
نونا جون واقعا حق داری. من میدیدم تو‌ تماس‌ها کسایی که زنگ میزنن خیلی باب دلم نیستن. ولی حقیقتش من اصلا تحقیق خانوادگی نکردم. فقط از برخورد این خانم فهمیدم سطح فرهنگی پایینی نداره. بعدا میون کلامش گفت من قبلا نیاز به کار نداشتم، دلی کار میکردم و مبلغش برام مهم نبود اما شوهرم ورشکست شد و بگذریم.. دیگه خودش ادامه نداد. و خودش گفته پسرش آموزشگاه موسیقی داره و تازگی نامزد کرده (تهران نیست پسرش) و یه دختری داره که کارمنده و میفهمم که باهاش رابطه خوبی داره. ولی تحقیق نکردم راستش!
این خانم تا یکی دو هفته اول تو خونه هم ماسک داشت. خونشون نزدیکمونه و یا پیاده میاد یا همسرش گاهی میارتش. من در مورد واکسنش پرسیده بودم که از تو سایت نشونم داد.
و درمورد سلامت اول. بله همه چیز کشکه. بهم گفت ما حتی قرارداد امضا نمیکنیم و همون سفته‌ای که اول دادیم تضمین ماست و تموم میشه میره. همه چیز از طرف شرکته. اینهمه تماس شرکت هم فقط تا قبل عقد قرارداده. به محض اینکه شرکت پورسانتش رو بگیره دیگه کاری باهات ندارن. البته دروغ چرا چند روز پیش باهام تماس گرفتن یه نظرسنجی کردن در مورد این خانم. اما همین و فقط همین. شما کلا ماهانه مبلغ رو به حساب شخصی پرستار واریز میکنی.

راستش نونا جون من شاید آسون گیر تر از شما باشم. این خانم حواسش به پوشک بچه‌ها هست، باهاشون با خوشرویی و خنده حرف میزنه و بازی میکنه، با حوصله بهشون غذا میده، ولی خوب اگه دختر کوچیکم خیلی لج کنه خیلی اصرار نمیکنه به غذا میگه بچه بدش میاد (من ول نمیکنم تا بدم)، ظرفها و اسباب بازیهاشون رو هر چند روز میشوره و ضدعفونی میکنه و …
ولی خوب. مسلمه که مادر نمیشه Sad
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • 2015، nona، youtab، خانم فسقلی
پاسخ
ترگل جون شک نکن پرستارت خوبه خدارو شکر به حست اعتماد کن
من تمام این مواردو تو همن برخورد اول فهمیدم یر خانم اخری هم چون کفت پسرم کلا شب تا صبح بازی میکنه با خودم گفتم این تو تربیت بچه خودش مونده احتمالا که تحقیق کردن

همین که نزدیک خونته امتیازه بزرگیه
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • lili_61، Targol، youtab، خانم فسقلی
پاسخ
الهی بگردم لیانه جون برای خودتو پسرت
بچه چقدر اذیت شد
خودتم یکم بیشتر استراحت کن عزیز دلم
انشالا که اون دونه ها هم زود محو میشن
... 
قربونت الهام گلی جون، جای همگی خالی خوب بود خداروشکر 
...
مرسی از آرزوهای قشنگتون بچه ها
چه چسبید فاطمه گفتی عاقبت بخیریشو ببینی...
الهی تو هم عاقبت بخیری گل دختر و قند عسلتو روز به روز ببینی عزیزم
... 
نونا جون میرم توی عمقش میبینم چقدر سخته گزینش واقعا، الهی یه مورد خیلی خوب بیاد که دلتو راضی کنه
... 
بچه ها یه سوال برای واکسن یکسالگی تا چند روز بعد از تولد وقت داریم ببریم؟
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • 2015، liyane، Nedaaa28
پاسخ
یوتاب جان حداکثر دو هفته
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • lili_61، youtab
پاسخ
وای من انقد میترسم هنوز نبردم. نونا جون شما زدی؟
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • youtab
پاسخ
فردا ترگل جون ایشالا
ترگل خدا لعنتش کنه این کارشناس منو دره پیته واقعا زنه.خانم چهارمی امروز اومد اخلاق عالی مهربون تمیز مرتب
همسرمم خوشش اومده بود تلفنی
۱۶ سال سابقه مهد کودک گفته بودن داره خودشم گفت ۱۲ سال مهد بودم اسم مهدا رو تند تند گفت دوتاش مهد بیمارستان دولتی بودن آقا رفتم امار بگیرم واقعا خدا نگذره ازشون مهدی که گفت کار میکرد که وجود خارجی نداشت حتی برای اطمینان زنگ زدم سازمان بهزیستی گفتم ساید قبلا بوده منحل شده
بعد زنگ زدم بیمارستان بقیه الله اصلا مسوول مهد گفت من بییت ساله اینجام چنین کسی نداشتم
زنگ زدم بیمارسنان دیگه که گفته بود اونام گفتند فقط تا قبل سال ۶۰ مهد دایر بود

پرستارتو چهاردستی بچسب فقط بخدا

ترگل و یوتاب فقط میگن واکسن یک سالگی تا ده روز بعد مراقبت میخواد حواستون باشه
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • 2015، lili_61، liyane، Targol، youtab
پاسخ
مامانا
واکسن یک سالگی راحت ترین واکسنه.نگران نباشید.
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • lili_61، Targol، youtab
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 22 مهمان