۱۴۰۰/۶/۲۲، ۰۳:۱۳ صبح
(آخرین ویرایش: ۱۴۰۰/۶/۲۲، ۰۳:۱۳ صبح، توسط کتایون خانم.)
ندا جون تبریک میگم عزیزم
نگران نباش ایشاله خیلی زود نینی نازتو بغل میکنی
نگران نباش ایشاله خیلی زود نینی نازتو بغل میکنی
گپ خانم های باردار
|
۱۴۰۰/۶/۲۲، ۰۳:۱۳ صبح
(آخرین ویرایش: ۱۴۰۰/۶/۲۲، ۰۳:۱۳ صبح، توسط کتایون خانم.)
ندا جون تبریک میگم عزیزم
نگران نباش ایشاله خیلی زود نینی نازتو بغل میکنی
قربون دلت بشم ندا جاااانم
وزن و قدش ماشالا عالیه مشکل ریه هم انشالا یکی دوروزه برطرف میشه با دارو عزیزم چیزی که من خودم انجام دادم و به کژال هم گفتم تا میتونی تا توی ان ای سی یوه به خودت برس که سرپاشی زودتر و بتونی ازش بهتر مراقبت کنی عزیزم خدای نی نی هامون خیلیییییی بزرگ و مهربوووونه خودش مراقبشونه لسپر به خودش ببین چه قشنگ حالشو خوب میکنه بذار اومد انشالا تو بغلت یه لبخندش باعث میشه همه غمای دنیا فراموش بشه بازم میگم به هودت حسسسابی بذس چون اون فقط به روح و جسم شاداب و سالم تو احتیاج داره مارو حتما از لحظه لحظش باخبر کن که منتظر ترخیصشیم با تن سالم فسقلی رو........ خدارو شکر که شیر داری بدوش ببر براش تا جون بگیره
۱۴۰۰/۶/۲۲، ۰۵:۲۱ صبح
عزیزم ندا جان مبارکا باشه.انشالله که به زودی نی نی مرخص میشه.نگران نباش عزیزم
۱۴۰۰/۶/۲۲، ۰۶:۲۹ صبح
فداتون بشم مرسی از همتون
بهش شیر نمیدن فقط سرم زدن به پاش بمیرم واسش شیرمم غلیظه و قطره ایه میریزم تو کاپ نگداری واسش ولی اصلا نمیدونم کی قراره بخوره ![]() • 2015، lili_61، mona70، Roshanak7367، Sahraa71، Seti69، youtab، سحر بانی،
۱۴۰۰/۶/۲۲، ۰۶:۵۱ صبح
سلام بچه ها خوبین
ممنون که یادم بودین ببخشید حالم خوب نبود نتونستم بیام نت. منم۲۰م عمل شدم و پسرم بسلامتی دنیا اومد ولی خودم مرد و زنده شدم تو اتاق عمل...خدا بهم رحم کرد. من بی حسی از کمر درخواست دادم و دکتر بیهوشی برام زد ولی زود عمل نکرد یعنی هرچی به دکتره گفتم اقای دکتر من هنوز حس دارم میتونم انگشتایرپام رو تکون بدم گفت نه الان میره و اینا توهم خودته و مهم محل سونده که بی حس شده گفتم اره ولی کمه...بالاخره به حرف اون منم ساکت شدم . دستام زو بنستن.تا دکترم چاقو رو کشید رو شکمم من داد زدم که من حس دارم هنوز یه کم و الان میفهمم چاقو کشید باز همون دکتر لعنتی گفت نه فشار چاقو رو حس کردی دردش زو نه.باز من ساکت شدم ولی سه دقیقه بعد که دکترم داشت قشنگ لایه به لایه شکم رو پاره میکرد و با قیچی نگه دارنده میبست دیگه تحمل نکردم داد زدم که درد دارم حس میکنم یهوو دکترم گفت اقای دکتر این حس داره بیهوشش کن.. تا این دکتر هم اسلوموشن اومد امپول بیهوشی زد من همه دردها و فشارهای تولد پسرم رو حس کردم...هم فشار درد هم فشار ترس باعث شد ضربان قلبم بهم بریزه تنفسم مشکل دار شد و برام اکسیژن فشار بالا وصل کردن... اصلا یه وضعی بود تا آمپول اثر کرد پسرم دنیا اومد و بهم نشونش دادن بعدش چیزی نفهمیدم تا ریکاوری.. یعنی باور من این بود که اتفاقی افتاده یا برای خودم یا پسرم تو ریکاوری هم پرستار اونجا۴بار شکمم رو فشار داد برای منی که بی حس نبودم و کلی درد هم تو اتاق عمل کشیدم و الان دیکه تحملی برام نمونده بود دیوانه کننده بود..طوری فشار میداد که من فقط جیغ میکشیدم و گریه میکردم نزدیک۳ساعت تایم عمل و ریکاوری من طول کشید تو این فاصله مامانم و همسرم هرکدوم یه سکته رو رد کرده بودن به اونا نکفته بودن چی شده فقط چون دکتر نوزادان و باکلی دم و دستگاه ان ای سی یو پیج کردن اینا ترسیدن که حتما بچه مشکلی داره...همسرم میگفت منکه زدم زیر گریه و قلبم درد گرفته بود مامانمم بی حال افتاده بود رو صندلی... خلاصه کلی همه عذاب کشیدیم..تا منو از ریکاوری اوردن هم پسرم رو نشون خانواده م ندادن و این حدس اونا رو مبنی بر وجود مشکل دامن زد منم که اومدم درحد یه گوشت بود همشم گریه میکردم تا به شوهرم گفتم چی شده عصبانی شد داد و بیداد کرد رفته بود پیش رییس بیمارستان شکایت کزده و گفته پیگیری هم میکنه...دیگه نمیدونم چقدر بیمارستان دکترش رو ول میکنه و به شکایت ما رسیدگی میکنه .همسرم میگه داروها بی کیفیت شدن و اشغال داروهای چین و هندیه که اثر نداره.راست میگه من برای دخترمم بیحسی گرفتم اونم تا آمپول رو زد من دیگه از سینه به پایین حس نداشتم ولی این, اصلا به اون کیفیت نرسید. تا وقتی مرخص شدم به هرکدوم از پرستارا میگفتم چی شده همه میگفتن چه وحشتناک چه طوری سکته نکردی از ترس تو اتاق عمل ... پسرم حالش خوبه و آوردنش پیش خودم .جای بخیه هام قابل تحمله دردش ولی دردی به بدنم اورد شده از جای فشار دادنهای شکمم من رو میکشه.. غیرقابل تحمله به حدی که نفس میکشم تمام بدنم تیر میکشه.من یکشنبه ظهر مرخص شدم تو خونه هم دارو میخورم و شیاف میذارم ولی هنوز نمیتونم صاف بشینم.جابجا شدن که اصلا. خلاصه وحشتناک شد خاطره زایمان من.مامانای آینده نترسید ها برای همه پیش نمیاد
فاطمه هستم
![]() ![]() • (کژال)، Almam، Elham67، lili_61، Maryam8842، mona70، Nedaa28، nona، Rose، Roshanak7367، Sahraa71، Seti69، youtab، سحر بانی،
۱۴۰۰/۶/۲۲، ۰۸:۰۵ صبح
فاطمه جان عزیزم چقدر اذیت شدی
اما خداروشکر که هردو سالمین مراقب خودت خیلی باش خوب کردی بهمون خبر دادی عزیزم ![]() • (کژال)، 2015، lili_61، mona70، Roshanak7367، Sahraa71، Seti69، سحر بانی،
۱۴۰۰/۶/۲۲، ۰۸:۵۷ صبح
فاطمه جان خیلی ناراحت شدم از اینکه انقدر برات سخت بوده و خاطره بدی شده.اما خب خداروشکر که الان هر دو سالم هستین و حالتون خوبه...قدم پسر گلت رو تبریک میگم عزیزم؛خدا زیر سایه پدر و مادر حفظش کنه
![]() • 2015، lili_61، mona70، Roshanak7367، Seti69، youtab، سحر بانی،
۱۴۰۰/۶/۲۲، ۱۰:۲۳ صبح
فاطمه جون خداروشکر خوبید
چقدر سخت روزی که میتونه بهترین روز ادم باشه اینجوری بشه خداروشکر که پسرت الان سلامت کنارته درداو ناراحتیای خودتم کم کم خوب میشه امیدوارم با شیرین زبونیا و بامزگیاش خاطره این روز بد واست کمرنگ بشه فاطمه جون بیمارستانت دولتی بود یا خصوصی؟ ![]() • (کژال)، 2015، lili_61، mona70، Roshanak7367، Sahraa71، Seti69، youtab،
سلام بچه ها من نبودم چقدر خبر بوده باز!!!! خوبه من نباشم همه فعالن اصلا انگار از غار اصحاب کهف اومدم بیرون خخخخخخ
الهام جان فاطمه جان ندا جان امیدوارم قدم گل پسراتون مبارک باشه ان شاء الله به سلامتی و شادی بغل بگیریدشون ندا جان واقعا مخم سوت کشید خوندم تا حالا نشنیده بودم برای نوزاد این مشکل میتونه بوجود بیاد خدا خودش نگهدار بچت باشه کاش شیرتو بهش بدی اون اولای شیر خیلی مهمه بچه بخوره اما عزیز دلم نگران نباش اینجا اینهمه مادر بودن که بچشون همون اول یه مشکلاتی براش پیش اومده همه خدارو شکر بچه رو صحیح و سالم تحویل گرفتن و بغل کردن ما هم قابل باشیم برات دعا میکنیم مارو بیخبر نزار گلم فاطمه جان مگه میشه آدم بیحس نشه!!! اصلا تصورش هم وحشتناکه اما خداروشکر بچت سالمه امیدوارم قدمش برات مبارک باشه و این سختیا زود یادت بره ![]() عاطفه جان دختر دار شدنت مبارک باشه منم حدس میزدم بچت دختر باشه از ویار زیادت و اینکه گفتی صورتت لک افتاده و پف کردی اما من نه ویار داشتم نه پف کردم نه لک دارم ولی نی نی منم دختر بود عاطفه جان منم دارم به لحظات ملکوتی 80 کیلو نزدیک میشم تا الان 10 کیلو زیاد کردم اما راستش به هر کی میگم میگه اصلا بهت نمیاد 10 کیلو زیاد کرده باشی شکمم هم بزرگ نیست. عاطفه جان من الان هفته اول ماه 6 هستم هنوز هیچی جز چند دست لباس نخریدم اونم نتی خریدم بخاطر این کرونا اصلا جرات نکردم برم بیرون حتی خونه مامانمم نمیرم الان 2 ماهه ندیدمشون! گفتم اگه خدا خواست تعداد مبتلاها کم شد یه روزه میرم هرچی خواستم یه دفعه میخرم راستی بچه ها خاطراتتون خیلی خوب بود خیلیاشو خندیدم اما واقعا حرفهای مفیدی زده بودین ازتون ممنونم که تجربیاتتون رو با ما هم به اشتراک گذاشتین بچه ها من دیروز رفتم آزمایش بدم اصلا نمیدونستم آزمایش چیه فکر کردم خون معمولی هست بعد که رفتم دیدم همون آزمایش تحمل گلوکز هست دقیقا هم همه این مدت رعایت کردم از هفته پیش تقریبا روزی دوتا شیرینی خوردم اگه میدونستم آزمایش قنده رعایت میکردم خداکنه قندمو بالا نشون نده! ![]() • (کژال)، 2015، mona70، Roshanak7367، Sahraa71، Seti69، youtab، سحر بانی،
۱۴۰۰/۶/۲۲، ۱۱:۴۲ صبح
. Sahraa71 /هفته ۳۴/ پسر
2. بن سای/هفته ۳3/پسر 3. سحر بانی /هفته 32/ پسر 4.shiningdiamond/ هفته30/ پسر 5. roshanak7367/هفته ۲۸/دختر 6. کتایون خانم/ هفته ۲۵/دختر 7. ستی ۶۹/ هفته ۲۵/ دختر 8. لی لی /هفته 25/ دختر 9. **مینو** / هفته ۲۲ /دختر 10.♡بهاره♡ / هفته ۱۸/پسر 11.atefejjj/ هفته۱۸ خداروشکر منم بلاخره به سه ماهه سوم وارد شدم البته یه هفته هست که وارد شدم میگم چرا بعد عاطفه کسی اضافه نشد؟!!! ![]() • (کژال)، 2015، mona70، Roshanak7367، Sahraa71، Seti69، youtab، سحر بانی، |