من بدون لحظه ای دوری از گل پسر دیروز... (صنوبری ایندفعه ور. لم بود)

...
صبح کارای صبحگاهی پسرو انجام دادم و صبحانه پدرو پسرو آماده کردم و دادم
حدود 12 رفتیم 3تایی خرید (برای اولین بار تره بار و بعدش شهروند)
به شددددت و مثل... پشیمونمون کرد شازده و حدود ساعت 2ونیم برگشتیم خونه با کووووهی از خریدها...
فوری ناهارشو دادم و خوابوندمش
خودمو همسرم ناهار خوردیم
در ان واحد 3 تابه رو پر از سبزی قورمه خام کردم و سرخ کردم
روی یه شعله 1قابلمه بزررگ جو گذاشتم بپزه
کلیی میوه رو شستم و سبدای داخل یخچال رو شستم و گذاشتم داخلشون
یخچالو دستمال کشیدم
خریدارو تمیز کردم و توی کابینت و یخچال و فریزر جا دادم (مطمئن تر شدم من بااااااید یخچال فریزر دوقلو بخرم)
یک عااالمه فیله و سینه مرغ رو مرینیت کردم و بسته بندی و جا دهی توی فریزر
گوشتارو بسته کردم و جادهی توی فریزر
چرخ کرده و ماهی نیز به همین ترتیب
قلم هارو هم همینطور و 3تیکه شو گذاشتم بپزه تا اخر شب
فریزرم در همین حین مرتب کردم
پسر بیدار شد و 46مدل میان وعده اوردم و درست کردم براش لب نزد
4بار طرفای گنده گنده رو شستم
سبزی قورمه ها و جو که پخت و خنک شد رو بسته کردم فریز کردم
سبزی اش هم بسته کردم و فریز کردم
شام پختم این وسط دویدم در حد انجام وظیفه 40 دقیقه با پسرم بازی کردم
خلاصه تا اخر شب تو آشپزخونه بودم و تموم نشد
صبح شازده جای 10 هرروز 7ونیم پاشد
6مدل صبحانه اوردم نخورد
اب قلمو ریختم طرف که یخ بزنه و بعد تیکه کنم برای هر وعدش
ناهار پختم
با پسرم یکم بازی کردم
خوابوندمش رفتم حموم و تا اومدم برم باز تو آشپزخونه بیدار شد و روی پامه الان
از ساعت 4صبحم شونه چپم در حد شکستگی درد میکنه و از کار افتاده
با دوتا کورتون و ناپروکسنم جواب نداد و من یک مامان با زندگی ای ترکیده و علیل میباشممممممم