گپ و گفت مامانهای 1401

[nona]

ندا دلم برای خودمون سوخت به خدا ببین با چی حالمون خوب میشه

---

مرسی صنوبر جان واقعا همینطوره یکی ادا اطوار مادمازلو ( بقول رخشید )باید جمع کنه

[atefehjjjjjjj]

نونا چ خبر خوبییییی
خداروشکر کوتاه اومد دخترمون
از فردا باز مدل به مدل غذا بپز مثل همیشه بخوره جون بگیره
آشتی کنون داشتین پس بالاخره پرنسسمون کوتاه اومد با مادرش آشتی کرد

بچه ها غذا میپزین واسه کوچولوهاتون اضافه بیاد یا نخوره خودتون میخورین؟ چجوری آنقدر خوش هیکلین؟

[Nedaaa28]

اره دیگه دغدغه ما هم شده باز شدن دهان چند تا جوجه .. ایشالا دیگه هیچچچچ کدومشون اع*تص*اب نکنن

بچه ها رشته تحصیلی مامانم تغذیه کودک بوده قدیما
بعد از اینا که راس ساعت باید میوه و شیر اینچیزا میخوردم
تا دبیرستان اصلا پفک و چیپس و نوشابه اینا تو خونمون نبود
تنقلات فقط آجیل و خوراکی های مفید
من همیییشه با مامانم دعوا میکردم یه بار شد بیای بگی دخترم خوبی؟ مشکلی نداری؟ فقط هی گفتی سالاد میوه اتو بخور ، با شیرت خرما بخور اونم به زووووور
الان خودم از خودم میترسم که نکنه منم دارم همون راه ادامه میدم
چون مامانم همش میخنده میگه یادته چقدر ازم ایراد میگرفتی؟ حالا خودتم فقط به فکر ویتامین و تغذیه سالمی !!
دوست ندارم اینجوری باشم

[atefehjjjjjjj]

ندا اتفاقا باز من برعکس
مامانم چون من بدغذا بودم همش میگه بهت ماهی و سیب زمینی سرخ کرده میدادم و تنقلاتی مثل کیک و بيسکوئيت
من بزرگ ک شده فهمیدم چقدر ب بدنم ناخواسته آسیب زدم
البته ک فرهنگ خانواده هم نقش داره
همش میگم کاش از اول مامانم خیلی حساس بود تا من ویتامین کافی رو داشتم
شاید قدم بلندتر میشد
شاید دندونام خراب نمیشد
شاید پوستم بهتر بود موهام جوندارتر بود
هزار شاید دیگه
شما بهترین مادری بنظرم
و صدالبته مادرت ک الگوی خوبیه

[nona]

واقعا ندا همینطوره اونروز خونه خواهرم بودیم همسر خواهرم به همسرم گفته به نونا بگو شل کنه سخت نگیره اینقدر فکر و ذکرش خوردن نباشه از خوردن مهمتر بازی و پرورش روح و روان بچه هست واقعا با اینکه هر دوشون پزشکن سر بچه های خودشون همین بودن و هستن یادمه دوقلوهاشون خیلی نخور و بدقلق بودن اصلا به وضعی اما اصلا یادم نمیاد خواهرم حرص و جوش خورده باشه الانم هر دو خدارو شکر خوش غذان
ولی نمیدونم من چرا نمیتونم اصلا تاثیر مستقبم رو اخلاقم میذاره رو حوصلم رو غذا خوردنم با اینکه مامانم اینطور نبود و اتفاقا برعکس تو همیشه میگم کاش مامانم غذا رو به زور میچپوند تو حلقم چون تنها بچه ادایی و بدغذاش من بودم و مامان بابامم اصراری نمیکردن چندان ولی میگم کاش اصرار میکردن قد بلندتر و درشت تر میشدم الانم رو همین بحثه که به قول همسرم فوبیای غذا و عدم رشد بچه رو دارم همیشه

[Nedaaa28]

عاطفه من پوستم معمولیه
موهام شدیدا ریزش داره و بی جونه
دندونام داغونه
غلظت خون دارم تو این سن
همه چی تو ژنه آدمه باور کن

[atefehjjjjjjj]

ندا ژن قبوله ولی مراقبت هم خیلی مؤثره دیگه.فرض کن اگر مراقبت نمیکردی اوضاع خدایی نکرده بدتر بود نبود ؟
خصوصا ماهایی ک ژنمون همینه باید مراقبت بیشتری داشته باشیم

[Nedaaa28]

میفهمم چی میگی
ولی واقعا روح و روان خیلی مهم تره
کاش منم یه کم بیخیال بودم
گاهی وسط غذا پختن با خودم میگم همون آش رشته دیروز بهش بده و برو باهاش بازی کن
ولی نمیتونم دست خودم نیست
حالا بازی هم میکنما ، نمیدونم منظورم میفهمین یا نه
همسرم باهام همراهه همش میگه کارت درسته ، بیچاره انقدر میرقصه تا بچه غذاشو بخوره دیگه خردادیان شده

---

نونا خوش بحالشون بهترین رفتار خواهرت داشته
منم دارم تو خانواده زنداییم یکبار هم قاشق دهن بچه هاش نذاشت

[nona]

ندا من فرصت بازی کم پیدا میکنم مواقع بدغذایی چون نه میتونم بشینم سریع شیر میخواد مدامم در حال آشپزیم خیلی بده میدونم
واقعا این مسئولیت بازی و بیرون بردن تو این مواقع صد درصد میفته به عهده همسرم

[Nedaaa28]

امروز بهش میگم منو دوست داری میگه نه
آدم چرا باید کسی رو که همش قطره چکون و لیوان آب و قاشق غذا و پوشک و کرم دستشه رو دوست داشته باشه
بهش حق میدم