ارسالها: 869
موضوعها: 0
تشکر Received:
2,744 in 754 posts
تشکر Given: 2,040
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
3,022
مهرآسا جان
خواهرزاده ی منم(۱۱ سالشه) همین طوری شده بود.با قطره ی چشم اوکی شد،ایشالله واسه گل پسر شمام چیز مهمی نیست.
برادرزاده های من از عید تا الان یه بند مریض بودن.الانم یکیشون گوشش عفونت کرده.
کاربرانی که از این پست تشکر کردنداربرانی که از این پست تشکر کردند
• mehrasa20001
ارسالها: 240
موضوعها: 0
تشکر Received:
897 in 201 posts
تشکر Given: 323
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
1,040
۱۴۰۱/۱۰/۲۲، ۰۴:۳۶ عصر
(آخرین ویرایش: ۱۴۰۱/۱۰/۲۲، ۰۴:۳۷ عصر، توسط mehrasa20001.)
مینو جون دکتر برای بینی و چشم قطره دادالان اومدم براش بریزم یه شلوغ کاری کرد نمیدونم قطره رفت تو چشمش یا نه
سر دکتر بردن هم کلی حرص خوردم چون دکتر خودش پنج شنبه نیست بردم بیمارستان که شلوغ بود و قبل پسر من مریض بدحال سه ماهه اوردن که دکتر پسرمنو خیلی سرسری معاینه کرد سه مدل قطره داد رو همش هم نوشته بود گوش و بینی و چشم! به داروخونه میگم کدوم مال چشمه میگه نمیدونم از دکتر بپرس
دکتر رفته بود Nicu بالا سر بچه مریض
منشی یه چیزی گفت که اینو بریز بینی اینو بریز چشم دوباره شک کردم صبر کردم دکتر اومد یه چیز دیگه گفت! یعنی دیوونه خونه شده بیمارستانا
الهام جون من از ترس مریضی هی مهد رفتن پسرم رو عقب میندازم ولی خودش یه روز انقد اصرار کرده مامانم بردتش پارک از فرداش ابریزش بینی و قی چشم گرفت
از هرچی ویروس و الرژی هست متنفرم
کاربرانی که از این پست تشکر کردنداربرانی که از این پست تشکر کردند
• مینو
ارسالها: 836
موضوعها: 0
تشکر Received:
2,051 in 551 posts
تشکر Given: 695
تاریخ عضویت: شهر ۱۴۰۰
اعتبار:
2,467
مامان هایی که بچه بالای ۳ سال دارید توروخدا منبعی میشناسید که معرفی کنید ببینم خواب بچه تو این سن چقدر باید باشه
من دیگه واقعا دیوونه شدم الان دارم با اشک و هق هق تایپ میکنم واقعا کم آوردم دلم میخواد چشمام رو ببندم دیگه باز نکنم دلم میخواد برم جایی که چشمشم به این بچه نخوره میبینمش حالت تهوع و ضعف بهم دست میده خاک تو سرم که اینقدر مادر بی کفایتی هستم که ازپس از این بچه بر نمیام
پسر من شبا ساعت ۱۲ میخوابه زودتر از این نمیشه چون پدرش شبا دیر میاد صبح من از ساعت ۸ بالا سرشم با ناز با ادا با شعر با قصه هر کار میکنم بیدار نمیشه بخدا تا ساعت ۹ و ۹ نیم دیگه به مرز انفجار میرسم از اونور ساعت ۲ امادش میکنم ی کم چرت بزنه قصه میگم شعر لالایی تهدید داد بیداد تا خود ساعت ۴ نمیخوابه حالا مشکلم این نیست دردم اینه که ساعت ۵ ۶ عصر که میشه هی خمیازه هی بد اخلاقی میخواد بخوابه زندگی رو کوفتم میکنه ارزوی مرگ میکنم دیگه خوب اخه اون وقته خواب نیست که کلا ۹ ساعت بیشتر نمیخوابه
امتحان کردم روز حتی تا ۱۰ ۱۱ هم بیدارش نکردم بازم فایده نداره حتی میگم ساعت ۵ ۶ عصر هم بخوابه اما همون موقع هم نمیخوابه فقط گریه و بد اخلاقی
همین الان مجبور شدم سرش داد بزنم اینقدر حالم بده که میخوام ی چاقو بردارم خودمو بکشم دیگه واقعا کم آوردم
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود...
کاربرانی که از این پست تشکر کردنداربرانی که از این پست تشکر کردند
• Rose، youtab