۱۴۰۰/۷/۳۰، ۱۲:۳۱ صبح
وای لیانه جون دختر منم هی با صدای بلند اووووو اووووو ائووووو میکرد. انقد کیف میکردم. یهو دیگه ادامه نداد :| اون یکی دخترم چند روز بعدش شروع کرد فعلا میگه. من الکی جوری که انگار دارن برام یه ماجرا رو تعریف میکنن باهاشون حرف میزنم و هی میگم خوب، بعد چی شد، تو چی گفتی، بعدش کجا رفتی و فلان
ولله بچههای من انقد غرغروئن باید بغلشون کنم یا تو کریر تاب بدم و ... یکیشون دقیقا عاشق تی ویه و منتظر فرصت تا ببینه. گاهی براشون اهنگ میذارم. گاهی براشون میرقصم! چون کلا دیدن چیزی که حرکت میکنه رو دوست دارن. با آویز موزیکال سرشونو گرم میکنم. اما کلا تایمی که بیدارن خیلی در اختیار خودم نیستم و تایم مفیدی برای خودم نیست.
ولله بچههای من انقد غرغروئن باید بغلشون کنم یا تو کریر تاب بدم و ... یکیشون دقیقا عاشق تی ویه و منتظر فرصت تا ببینه. گاهی براشون اهنگ میذارم. گاهی براشون میرقصم! چون کلا دیدن چیزی که حرکت میکنه رو دوست دارن. با آویز موزیکال سرشونو گرم میکنم. اما کلا تایمی که بیدارن خیلی در اختیار خودم نیستم و تایم مفیدی برای خودم نیست.