بچه ها اگه خسته میشید باور کنید که اشکالی نداره
بدونید که شما هم حق دارید ناراحت، خسته یا پشیمون بشید...
ولی سعی کنید از همین الان که کوچیک هستن، پدر رو خیلی بیشتر درگیر کنید... هم برای رابطه شون خوبه هم شما یک نفسی می کشید... شما اول باید حال خودتون خوب باشه تا بتونید به بقیه انرژی بدید... و این مسیر هم واقهیتش حالا حالاها ادامه داره... هی بریزید توی خودتون، یهو ممکنه با خشم با همسرتون صحبت کنید و اونموقع دیگه خواسته ی پایمال شده ی شما اصلا مطرح نیست و تاطه باید از دل همسرتون هم دربیارید...
بچه ها اگه از الان تلاشنکنید، ممکنه ۷-۸ سال نتونید بچه رو جایی بدارید... الان دوستای من بچه هاشون ۳ تا ۷ ساله هستن، ولی ابدا یک شب بدون مامانشون نمی تونن جایی بمونن حتی پیش پدرشون ولی پسر من چند روز بعد از تولد ۲ سالگیش ۳ روز پیش باباش و چندین ساعت هم پیش عمه ش موند (از ۲ ماهگیش تا دوسالگیش کلا دوبار عمه ش رو دم خونه دیده بود و تماس های تصویری)... بدوووووووون هیچ غرغر یا نق زدن و بهانه گیری.... البته من ۶ تا ۱۸ ماهگی ابدا یک لحظه تنهاش نذاشتم و حتی دستشویی رو باز میذاشتم میذاشتمش تو کریر باهاش حرف میزدم... در این حد... اصلا مهمونی یا جایی نرفتیم که احساس غریبگی کنه... خیلی سختی کشیدم و خیلیا مسخره م می کردن ولی نتیجه فوق العاده بود...
از همین الان یه زمانی که همسرتون سرحاله و بچه خوابه، از دردها و حس ها و سختیاتون بگید...
بعدش خواسته تون رو بگید... مثلا من نیاز دارم یک ساعتی با خودم تنها باشم، میشه توی این مدت بچه رو ببری بیرون؟ یا ببری توی اتاق باهاش بازی کنی؟ یا نگهش میداری من برم یکم راه برم؟
در نهایت هم تشکر پیشاپیش انجام بدید با گفتن احساسی که خواهید داشت... مثلا نمی دونی اگه این اتفاق بیفته چه مادر و همسر و زن خوشحال، کارآمد و سرحال تری میشم❤
همه ی اینها در یک محیط سرشار از عشق باشه که تاثیر عمیق بذاره... خیلی وقتا مردا میخوان کمک کنن ولی نمیدونن چطوری... ما با نگفتن توقعاتمون فقط یه کینه ایجاد می کنیم و از هم دور میشیم... تا می تونید توی این روزهای پرتنش و سخت با همسرتون صحبت کنید...
حتی اگه همسرتون کارش زیاده، پیشنهاد بدید که کمتر خرج می کنیم ولی بیشتر پیش ما باش... ما هر دومون بهت نیاز داریم و این روزا روزاییه که هیچکدومشو براموش نخواهم کرد... چه کسی کمکم کنه چه کسی پشتم رو خالی کنه...
در موقعیت های مختلف هم اشاراتی به همکاری های همسران خانم های دیگه داشته باشید مثلا شب که دارید حرف می زنید از اون دوستتون که شوهرش کمکش می کنه حالا یا بچه داری چه شستن طرفا چه خرید رو انجام میده صحبت کنید... از جذابیت مسئولیت پذیری اینجور مردا بگید... و بگید چقدر دوست دارید او هم بهتر از بقیه شما رو کمک کنه...
واقعا جفاست حتی برای گریه برید جایی و بیان دنبالتون...
البته من تقریبا فقط زیر دوش گریه می کردم و یه بارم خواستم کار خطرناکی بکنم... ولی خدا خواست و زنده ام...
بدونید که شما هم حق دارید ناراحت، خسته یا پشیمون بشید...
ولی سعی کنید از همین الان که کوچیک هستن، پدر رو خیلی بیشتر درگیر کنید... هم برای رابطه شون خوبه هم شما یک نفسی می کشید... شما اول باید حال خودتون خوب باشه تا بتونید به بقیه انرژی بدید... و این مسیر هم واقهیتش حالا حالاها ادامه داره... هی بریزید توی خودتون، یهو ممکنه با خشم با همسرتون صحبت کنید و اونموقع دیگه خواسته ی پایمال شده ی شما اصلا مطرح نیست و تاطه باید از دل همسرتون هم دربیارید...
بچه ها اگه از الان تلاشنکنید، ممکنه ۷-۸ سال نتونید بچه رو جایی بدارید... الان دوستای من بچه هاشون ۳ تا ۷ ساله هستن، ولی ابدا یک شب بدون مامانشون نمی تونن جایی بمونن حتی پیش پدرشون ولی پسر من چند روز بعد از تولد ۲ سالگیش ۳ روز پیش باباش و چندین ساعت هم پیش عمه ش موند (از ۲ ماهگیش تا دوسالگیش کلا دوبار عمه ش رو دم خونه دیده بود و تماس های تصویری)... بدوووووووون هیچ غرغر یا نق زدن و بهانه گیری.... البته من ۶ تا ۱۸ ماهگی ابدا یک لحظه تنهاش نذاشتم و حتی دستشویی رو باز میذاشتم میذاشتمش تو کریر باهاش حرف میزدم... در این حد... اصلا مهمونی یا جایی نرفتیم که احساس غریبگی کنه... خیلی سختی کشیدم و خیلیا مسخره م می کردن ولی نتیجه فوق العاده بود...
از همین الان یه زمانی که همسرتون سرحاله و بچه خوابه، از دردها و حس ها و سختیاتون بگید...
بعدش خواسته تون رو بگید... مثلا من نیاز دارم یک ساعتی با خودم تنها باشم، میشه توی این مدت بچه رو ببری بیرون؟ یا ببری توی اتاق باهاش بازی کنی؟ یا نگهش میداری من برم یکم راه برم؟
در نهایت هم تشکر پیشاپیش انجام بدید با گفتن احساسی که خواهید داشت... مثلا نمی دونی اگه این اتفاق بیفته چه مادر و همسر و زن خوشحال، کارآمد و سرحال تری میشم❤
همه ی اینها در یک محیط سرشار از عشق باشه که تاثیر عمیق بذاره... خیلی وقتا مردا میخوان کمک کنن ولی نمیدونن چطوری... ما با نگفتن توقعاتمون فقط یه کینه ایجاد می کنیم و از هم دور میشیم... تا می تونید توی این روزهای پرتنش و سخت با همسرتون صحبت کنید...
حتی اگه همسرتون کارش زیاده، پیشنهاد بدید که کمتر خرج می کنیم ولی بیشتر پیش ما باش... ما هر دومون بهت نیاز داریم و این روزا روزاییه که هیچکدومشو براموش نخواهم کرد... چه کسی کمکم کنه چه کسی پشتم رو خالی کنه...
در موقعیت های مختلف هم اشاراتی به همکاری های همسران خانم های دیگه داشته باشید مثلا شب که دارید حرف می زنید از اون دوستتون که شوهرش کمکش می کنه حالا یا بچه داری چه شستن طرفا چه خرید رو انجام میده صحبت کنید... از جذابیت مسئولیت پذیری اینجور مردا بگید... و بگید چقدر دوست دارید او هم بهتر از بقیه شما رو کمک کنه...
واقعا جفاست حتی برای گریه برید جایی و بیان دنبالتون...
البته من تقریبا فقط زیر دوش گریه می کردم و یه بارم خواستم کار خطرناکی بکنم... ولی خدا خواست و زنده ام...
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم