۱۴۰۱/۱۱/۱۳، ۱۰:۴۸ عصر
منم یادمه سر خواهر آخری،خیلی کمک مامانم میکردیم
من سوم دبستان بودم،خواهرم اول راهنمایی
بچه میخوابوندیم براش ،پوشک عوض میکردیم،غذا میدادیم بهش
میذاشت بچه رو پیش ما خودش میرفت بازار
قشنگ از آب و گل در اومده و قابل اعتماد بودیم
من سوم دبستان بودم،خواهرم اول راهنمایی
بچه میخوابوندیم براش ،پوشک عوض میکردیم،غذا میدادیم بهش
میذاشت بچه رو پیش ما خودش میرفت بازار
قشنگ از آب و گل در اومده و قابل اعتماد بودیم
گوش کن! نبض دلم زمزمه اش با تو یکیست ♥︎