آره بچه ی بزرگتر که دختر باشه خیلیییی شرایط متفاوته... ما هم دوتا دختر با 20 ماه فاصله بودیم، دختر سوم 8 سالگی من بدنیا اومد... رسما ما همه کاراش رو می کردیم... به سن مدرسه که رسید دیگه ما خودمون دبیرستانی بودیم و مسئولیتش کامل با ما بود... اگرچه همون اول هم کلی از کارا رو ما می کردیم و اگرچه همون سال معدل 20 من شکست و دیگه معدلم 20 نشد...
ندا به نظرم خیلی بستگی به مدل زندگی و شرایط خانواده داره... به نظرم اگه کسی نمی تونه بیشتر از یه دونه بچه رو ساپورت کنه، آوردن بچه ی بعدی اشتباهه... من شخصا تازه دارم ریکاوری میشم اونم نه با تمام قدرتم... اصلا حافظه م انگار تحلیل رفته و با اینکه خیلی بهتر شده اما به نظر ترمیم ناپذیر میاد و همیشه یه گوشه ی ذهنم پسرمه... حرفاشه، سر و صداشه... و به نظرم هم سبک زندگی در آینده، مثل همین الان ما نیست چه برسه به 20-30 سال پیش که بچه ها پشت هم بودن و هوای هم رو داشتن.. به نظرم بیشتر از خواهر یا برادر، به مهارت زندگی نیاز داره که بتونه خودش گلیمشو از اب بیرون بکشه، بتونه دوست خوب پیدا کنه و دوستی های قوی بسازه... بتونه با خلاقیت راه حل های مناسبی برای مشکلاتش پیدا کنه... ما حتی چند تا بچه هم داشته باشیم از کجا معلوم اینا باهم خوب بشن؟ از کجا معلوم اصلا به سن بالا برسن که بگیم ما نیستیم پشت و پناه هم باشن؟ در کل موارد تایید تک فرزندی برام بیشتر از چند فرزندیه... و اینکه به نظرم در حق بچه ی اول خییلییییی ظلم میشه... در حق بچه های بعد هم حتما یه جفاهایی میشه که من چون بچه ی اول بودم باهاشون آشنا نیستم... و به نظرم برای چند تا بچه دیگه زن کلا از جامعه عقب میفته... فاصله ی 3-4 ساله رو میشه بالاخره به هر ضرب و زوری که شده جبران کرد، اما این فاصله که بشه 10-15 سال یعنی زن دیگه باید فدا بشه یا بچه ها و خونواده رو فدا کنه... البته روحیات ادما هم باهم متفاوته... من ادمی هستم که وقتی یه کاری رو شروع می کنم با تمام توان تا اخرین نفس پاش می مونم... نمی تونم کاری رو نصفه ول کنم... از اونور روحیاتم مادرانه نیست... زنانه نیست... و این حالت ها رو برای زندگیمه که اعمال می کنم وگرنه ذاتا فکر و روحم لذتی از مادر بودن و زن بودن نمی بره... و وقتی توی این حالات هستم، اکثر مواقع انگار اسیرم...
من واقعا با موندن توی خونه اذیت شدم... با لوپ بچه داری خیلییییییییی اذیت شدم... با تنها موندن ها با بچه برای 3 ساااال تمام فوق العاده فوق العادهههههه داغون شدم... تقریبا تمام روابطم رو از دست دادم...
ندا به نظرم خیلی بستگی به مدل زندگی و شرایط خانواده داره... به نظرم اگه کسی نمی تونه بیشتر از یه دونه بچه رو ساپورت کنه، آوردن بچه ی بعدی اشتباهه... من شخصا تازه دارم ریکاوری میشم اونم نه با تمام قدرتم... اصلا حافظه م انگار تحلیل رفته و با اینکه خیلی بهتر شده اما به نظر ترمیم ناپذیر میاد و همیشه یه گوشه ی ذهنم پسرمه... حرفاشه، سر و صداشه... و به نظرم هم سبک زندگی در آینده، مثل همین الان ما نیست چه برسه به 20-30 سال پیش که بچه ها پشت هم بودن و هوای هم رو داشتن.. به نظرم بیشتر از خواهر یا برادر، به مهارت زندگی نیاز داره که بتونه خودش گلیمشو از اب بیرون بکشه، بتونه دوست خوب پیدا کنه و دوستی های قوی بسازه... بتونه با خلاقیت راه حل های مناسبی برای مشکلاتش پیدا کنه... ما حتی چند تا بچه هم داشته باشیم از کجا معلوم اینا باهم خوب بشن؟ از کجا معلوم اصلا به سن بالا برسن که بگیم ما نیستیم پشت و پناه هم باشن؟ در کل موارد تایید تک فرزندی برام بیشتر از چند فرزندیه... و اینکه به نظرم در حق بچه ی اول خییلییییی ظلم میشه... در حق بچه های بعد هم حتما یه جفاهایی میشه که من چون بچه ی اول بودم باهاشون آشنا نیستم... و به نظرم برای چند تا بچه دیگه زن کلا از جامعه عقب میفته... فاصله ی 3-4 ساله رو میشه بالاخره به هر ضرب و زوری که شده جبران کرد، اما این فاصله که بشه 10-15 سال یعنی زن دیگه باید فدا بشه یا بچه ها و خونواده رو فدا کنه... البته روحیات ادما هم باهم متفاوته... من ادمی هستم که وقتی یه کاری رو شروع می کنم با تمام توان تا اخرین نفس پاش می مونم... نمی تونم کاری رو نصفه ول کنم... از اونور روحیاتم مادرانه نیست... زنانه نیست... و این حالت ها رو برای زندگیمه که اعمال می کنم وگرنه ذاتا فکر و روحم لذتی از مادر بودن و زن بودن نمی بره... و وقتی توی این حالات هستم، اکثر مواقع انگار اسیرم...
من واقعا با موندن توی خونه اذیت شدم... با لوپ بچه داری خیلییییییییی اذیت شدم... با تنها موندن ها با بچه برای 3 ساااال تمام فوق العاده فوق العادهههههه داغون شدم... تقریبا تمام روابطم رو از دست دادم...
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم