۱۴۰۰/۸/۶، ۰۱:۰۴ عصر
(آخرین ویرایش: ۱۴۰۰/۸/۶، ۰۱:۵۵ عصر، توسط shiningdiamond.)
(۱۴۰۰/۸/۶، ۱۱:۴۲ صبح)ستیلیته نوشته است: شاینینگ عزیز، شوهرِ به این خوبی و مهربونیستی جان ممنون از پاسخ انرژی بخشت. من هم خودم هم همون موقع تماس گرفتم با مامانم و دقیقا همین زایمان رو گفتم و بعدش هم همسرم تماس گرفتم اما مادرم گفت نه دیگه همون جمعه اینا می یام انشالله و زودتر زایمان نمی کنی. راستش ما همین دیروز با همسرم صحبت داشتیم که چقدر روزا داره زود می گذره، کارا تموم نمی شه و دلم واقعا می خواست لا اقل یه نصف روز استراحت کنه . چون خودمم مودم زیاد بالا پایین شده بود این یکی دو روز و نیاز به آرامش حد اقل چند ساعته داریم. واقعا دلم نمی خواد با این همه خستگی تازه همسرم بخواد پذیرایی کنه(بالاخره چند ساعت یا یکی دو روز اول رو اون پذیرایی می کنه)
الان هم باز با مامانم صحبت کردم، یجوری ماسمالی کردم، گفت با خودم گفتم الان فکر می کنی من ناراحت شدم ولی نه و اینها
خدا انشالله همه مامانا رو حفظ کنه. واقعا زود همه چی یادشون می ره و کینه به دل نمی گیرن. امیدوارم منم بتونم در آینده زود بگذرم از بچم??????