صنوبر ما دمای خونه رو اول باید بدونیم و کنترل کنیم که سالم و مطبوع و تازه باشه و جریان هوا وجود داشته باشه و آلودگی در کمترین حد باشه، در وهله ی بعد با لایه لایه لباس کم و زیاد کردن... هر چیزی که احتمال بستن راه هوایی نوزاد رو داشته باشه ممنوعه، عروسک، پتو، بالش، محافظ تخت، وسیله یا لباس اضافه پخش و پلا توی تخت، فاصله ای که توی تخت و تشک های غیراستاندادد ایجاد میشه، روی شکم خواب رفتن نوزاد... و هر شرایطی که ممکنه کسی جایی گفته باشه یا نگفته باشه....
معمولا همونطور که صوفی میگه، میگن یه لایه بیشتر ولی باز هم بچه با بچه فرق میکنه هم مادر با مادر...
من خودم اون چند روز اول که خ.ش و م.ش خونه مون بودن، یه دونه پیراهن شیردهی تنم بود با لباس های زیر... بعد اینا نمیذاشتن کولر روشن کنم، داشتم می مردم... یعنی زرت و زرت تو حموم بودم... یهو پسرم ۲۴ ساعت جیش نکرد... زنگ زدیم دکتر و یه مامای فامیلشون شرح حال دادن، گفت مادر هر جوره، بچه هم همونه دیگه... مادر وقتی با یه لا پیرهنه، بچه هم گرمشه، لباساشو کم کنید راحت باشه... و از وقتی که این رو گفتن، من کولرو روشن کردم علیرغم محالفت شدییییدشون... اونا که نزاییده بودن، پشت مبا و اینا قایم میشدن باد بهشون نخوره ولی من شر شر عرق می کردم... وقتی هم رفتن تا مدتها من فقط کلا یه نیم تنه نرم داشتم با دامن یا شلوارک...تا دو سه مااااه تمام انگار تو وجودم آتیش بود، واقعا تا چند هفته روزی ۲ بار می رفتم بدنمو می شستم خنک شم... اصلا انگار اون روزا یادم رفته بود، الان یادم افتاد که چه روزای عجیبی از سر گذروندم!!!!
معمولا همونطور که صوفی میگه، میگن یه لایه بیشتر ولی باز هم بچه با بچه فرق میکنه هم مادر با مادر...
من خودم اون چند روز اول که خ.ش و م.ش خونه مون بودن، یه دونه پیراهن شیردهی تنم بود با لباس های زیر... بعد اینا نمیذاشتن کولر روشن کنم، داشتم می مردم... یعنی زرت و زرت تو حموم بودم... یهو پسرم ۲۴ ساعت جیش نکرد... زنگ زدیم دکتر و یه مامای فامیلشون شرح حال دادن، گفت مادر هر جوره، بچه هم همونه دیگه... مادر وقتی با یه لا پیرهنه، بچه هم گرمشه، لباساشو کم کنید راحت باشه... و از وقتی که این رو گفتن، من کولرو روشن کردم علیرغم محالفت شدییییدشون... اونا که نزاییده بودن، پشت مبا و اینا قایم میشدن باد بهشون نخوره ولی من شر شر عرق می کردم... وقتی هم رفتن تا مدتها من فقط کلا یه نیم تنه نرم داشتم با دامن یا شلوارک...تا دو سه مااااه تمام انگار تو وجودم آتیش بود، واقعا تا چند هفته روزی ۲ بار می رفتم بدنمو می شستم خنک شم... اصلا انگار اون روزا یادم رفته بود، الان یادم افتاد که چه روزای عجیبی از سر گذروندم!!!!
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم