رز عزیز ممنونم از راهنمایی هات و تحسین میکنم شما رو به خاطر این که تو غذا خوردن پسرتو ازاد گزاشتی و بهش سخت نمیگیری کاری که من اصلا بلد نیستم میدونی غذا خوردن واسه منو پسرم شده شکنجه چند وقت پیش دیدم چندتا از موهام سفید شده از،بس حرص میخورم طفلی اشکان هم پریشب تا صبح کابوس میدید و هی میگفت غذا نمیخوره نمیخواد جیگرم اتیش گرفت
بخدا من مادر بدی نیستم قص ازارشو ندارم اما از روز اول اگه بخوام براتون بگم من که شیر نداشتم اصلا دیگه همه میگفتن تقویت کن خوب میشه در کنار شیر خودم شیر خشک هم میدادم خوب بود اما از دوماهگی که الرژیش شروع شد لب به شیر خشک رژیمیش نزده منم حتی ی قطره شیر نداشتم باورت میشه تو کل روز ۲بارهم ادرار نمیکرد همش پوشکش نارنجی بود از بی ابی هرچی شیر درست میکردم نمیخورد وای خدا یادم میاد پشتم میلرزه حتی وزنم صد گرم هم اضافه نمیکرد هی این دکتر اون دکتر حرفشونم فقط این بود تلاش کن تا بخوره یا بیار براش سرم بزنیم که کلیه هاش داغون نشه دیگه نگم چه عذابی تا شش ماهگی کشیدم با شیر بعد اونم با غذا بخدا صندلی غذا گزاشتمش خودم دادم گزاشتم خودش بخوره ساعت های خوابشو جابه جا کردم غذای انگشتی دادم هیچ فایده ایی نداشت کلی ابمیوه میگرفتم واسش لب نمیزد فقط سینه خالی منو میخورد الانم همینه میدونی اگه وزنشم خوب بود مهم نبود برام با این که با وزن خوبی به دنیا اومده اما الان ۲کیلو کمبود وزن داره دکترم همش میگه تو مادرشی بهش بده به هر طریقی شده اما این بجه اصلا نمیدونه گرسنگی چیه ی بار تصمیم گرفتم اصلا بیخیال زوری غذا دادن بشم فقط بشقابش رو گزاشتم جلوی چشمش خودش بخوره باورت میشه از شب که شام داده بودم بهش تا فردا ۲ظهر لب به چیزی نزد تا باز به زور بهش دادم
بخدا کم اوردم ازبس نقطه ضعفم شده غذا خوردنش همش گریه میکنم سرش فریاد میزنم که عذاب وجدان میگیرم دیگه نمیدونم باید چکار کنم....
ببخشید اگه خیلی غر زدم نیاز داشتم کمی درد و دل کنم
بخدا من مادر بدی نیستم قص ازارشو ندارم اما از روز اول اگه بخوام براتون بگم من که شیر نداشتم اصلا دیگه همه میگفتن تقویت کن خوب میشه در کنار شیر خودم شیر خشک هم میدادم خوب بود اما از دوماهگی که الرژیش شروع شد لب به شیر خشک رژیمیش نزده منم حتی ی قطره شیر نداشتم باورت میشه تو کل روز ۲بارهم ادرار نمیکرد همش پوشکش نارنجی بود از بی ابی هرچی شیر درست میکردم نمیخورد وای خدا یادم میاد پشتم میلرزه حتی وزنم صد گرم هم اضافه نمیکرد هی این دکتر اون دکتر حرفشونم فقط این بود تلاش کن تا بخوره یا بیار براش سرم بزنیم که کلیه هاش داغون نشه دیگه نگم چه عذابی تا شش ماهگی کشیدم با شیر بعد اونم با غذا بخدا صندلی غذا گزاشتمش خودم دادم گزاشتم خودش بخوره ساعت های خوابشو جابه جا کردم غذای انگشتی دادم هیچ فایده ایی نداشت کلی ابمیوه میگرفتم واسش لب نمیزد فقط سینه خالی منو میخورد الانم همینه میدونی اگه وزنشم خوب بود مهم نبود برام با این که با وزن خوبی به دنیا اومده اما الان ۲کیلو کمبود وزن داره دکترم همش میگه تو مادرشی بهش بده به هر طریقی شده اما این بجه اصلا نمیدونه گرسنگی چیه ی بار تصمیم گرفتم اصلا بیخیال زوری غذا دادن بشم فقط بشقابش رو گزاشتم جلوی چشمش خودش بخوره باورت میشه از شب که شام داده بودم بهش تا فردا ۲ظهر لب به چیزی نزد تا باز به زور بهش دادم
بخدا کم اوردم ازبس نقطه ضعفم شده غذا خوردنش همش گریه میکنم سرش فریاد میزنم که عذاب وجدان میگیرم دیگه نمیدونم باید چکار کنم....
ببخشید اگه خیلی غر زدم نیاز داشتم کمی درد و دل کنم
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود...