۱۴۰۰/۸/۲۰، ۰۹:۱۴ عصر
چه جالب رز
اون مقاله یا مطلبی که خوندی لینکشو بذار لطفا
من فقط یک بار همچین تجربه ای دارم و بعد از گذشتن چند سال هنوز یادمه که با چمدون سنگین رسیده بودم تهران صبح زود بود و پله برقی بی آر تی خاموش بود, منم منتظر نشستم که روشن بشه, یهو ی آقایی اومد گفت خانوم میخواید چمدونتون ببرم بالا؟! اون وقت صبح که معمولا آدما حوصله خودشونو ندارن چه برسه کمک کردن من فقط گفتم زحمتتون میشه
یهو بلندش کرد گذاشت رو شونش و به سرعت برد بالا بعدم بالای پله ها ازم پرسید که کدوم طرف میخوای بری گفتم بهش از اون ور هم برد پایین و رفت
من هنوز مات و مبهوتم که از کجا پیداش شد
باز یکم جلوتر رسبدم به پله باز یه مرد دیگه اومد چمدونمو برام برد بالا, ساعت ۵-۶ صبح بودااا
آی کیف کردم
اون مقاله یا مطلبی که خوندی لینکشو بذار لطفا
من فقط یک بار همچین تجربه ای دارم و بعد از گذشتن چند سال هنوز یادمه که با چمدون سنگین رسیده بودم تهران صبح زود بود و پله برقی بی آر تی خاموش بود, منم منتظر نشستم که روشن بشه, یهو ی آقایی اومد گفت خانوم میخواید چمدونتون ببرم بالا؟! اون وقت صبح که معمولا آدما حوصله خودشونو ندارن چه برسه کمک کردن من فقط گفتم زحمتتون میشه
یهو بلندش کرد گذاشت رو شونش و به سرعت برد بالا بعدم بالای پله ها ازم پرسید که کدوم طرف میخوای بری گفتم بهش از اون ور هم برد پایین و رفت
من هنوز مات و مبهوتم که از کجا پیداش شد
باز یکم جلوتر رسبدم به پله باز یه مرد دیگه اومد چمدونمو برام برد بالا, ساعت ۵-۶ صبح بودااا
آی کیف کردم