(۱۴۰۲/۱/۱۲، ۰۲:۴۵ عصر)نسیمه جااان نوشته است: نونا جون امیدوارم زودتر خوب خوب شی
دخترت بهونه ت رو نمیگیره ؟
چقدر همسرت خوب از پس ش برمیاد
نه نسیمه جان فقط وقتی از اتاق میام بیرون میدوه محکم بغلم میکنه و غرغر میکنه کمی اما به محضاینکه باباش مشغولش کنه یادش میره یا وقتایی که باباش برام فذایی چیزی میاره و در اناق وا میشه و من میگم نیا تو و باباشم جلوشو میگیره چند ثانیه غر میزنه و گریه میکنه اما باباش سرگرمش میکنه
نسیمه جان کلا گفتم چه قبل بچه چه بعد بچه مسئولیتهای زندگی بیشتر به دوش همسره، الان من فقط تو اتاقم غذا پختن غذای دخترمو دادن بیرون بردنش رسیدگی به من همش به عهده خودشه
کلا آقایون اگر قرار باشه کاری انجام بدن بنظرم خیلی خوب انجامش میدن
از همون اولم باید تو کارای بچه مشارکتشون داد همسرم از سرکار که میاد کلا شام دادن و تعویض و بیرون بردن رو انجام میده روزای تعطیلم همه تعویضا باهاشه و غذا دادنا
دخترمم با باباش هپی تره گویا اخه گیر بهش نمیده اصرار بیجام نمیکنه من وقتی بیرونم با دخترم حواسم به زمین و اسمون هست مثلا احتمال میدم یهو از بالای یه ساختمونی یه چیزی سقوط کنه یا یهو یه ماشین یا موتور منحرف بشه استرس دارم اما باباش در کمال ارامش بیرون میبردش
صنوبر جان بله برناممون این بود بریم نوشهر رامسر رشت و ازونور برگردیم نوشهر که رسیدم از بس جاده شلوغ بود و همه اومده بودن شمال به همسرم گفتم برگردیم تهران من از هر نوع شلوغی بدم میاد
خوبم شد برگشتیم چون از شبش علایم دخترم شروع شد