بیاید باهم خونه مون رو تمیز کنیم

[atefehjjjjjjj]

نوراجان آفرین بهت واقعا
واقعا من مدیریتم سخته
ندایا آخه دخترم چندبار از دستم افتاده در صورتی ک واقعا تمام حواسم پیشش بوده ک نیفته و همین باعث شده ک بخودم اعتماد نکنم
فقط بچه منو میترسونه
از ی طرف بچم کلا تنبله باید حسابی حواست بهش باشه ک کار خطرناک نکنه و یا یهو بلند نشه ک راه بره و بیفته
شوهرم هم بشدت بدغذاس حس میکنم باید یکم قلق آشپزی دستم بیاد
از طرفی خییییلی دوس دارم مستقل بشم واقعا از نگهداری بچه میترسم
مثلا یهو مهمون بیاد بچم آخه خیلی بهم میریزه گاهی آنقدر کلافه میشم ک هرچی ریخته رو تا شب ک بخوابه نمیتونم مرتب کنم
بقول شما هرچی بزرگتر بشه بدتره واقعا
شوهرم الان میگفت این ماه بریم من گفتم حداقل بزار بچه یکم راه رفتن یاد بگیره

---

نورا دخترم اصصصلا خودش بازی نمیکنه آخه
باید باهاش بازی کنی کلا هم زود حوصلش سرمیره
بعدم اینکه آدم سرکار بره درسته خسته میشه ولی اون حس نشاط هست چون بیرون رفتی چارتا آدم دیدی ولی همش خونه بودن آدمو بیشتر افسرده میکنه
از طرفی خونه خودمون کنارش پارکه میتونم روش حساب کنم ولی در کل یکم میترسم

---

صنوبر من قبلا خودم اتومیکردم تا میکردم
اما الان وقت نمیشه فقط تا میکنم جمع میکنم لباسای همسر ک خودش طفلی اتو میکنه گاهی هم من اتو میکشم
البته تا الان ک کت و کاپشن می‌پوشید معلوم نبود اتوی لباس از حالا ب بعد اتوی لباس معضل میشه