۱۴۰۲/۱/۲۳، ۰۱:۱۶ صبح
ما دیروز پارک بودیم یه خانومی از سرکار با مامانش اینا اومده بود پسرش 4سالش بود خیلی شیطون و بانمک بود
تاب کنار ارشا نشسته بود سر حرف باز شد گفت مهد میره گفت الان یکساله میره از 3سالگی جون تا 3سالگی حرف نزده و یهو حرف زده و مجبور شده تا همون موقع که حرف بزنه پوشکش کنه اما خود مهد پوشکشو کم کم گرفته و کلا خیلی راضی بود
مهدش سمت شرق بود
محل کارشم اونجا بود
گفت موقع خوبی گذاشتم و اینا
تاب کنار ارشا نشسته بود سر حرف باز شد گفت مهد میره گفت الان یکساله میره از 3سالگی جون تا 3سالگی حرف نزده و یهو حرف زده و مجبور شده تا همون موقع که حرف بزنه پوشکش کنه اما خود مهد پوشکشو کم کم گرفته و کلا خیلی راضی بود
مهدش سمت شرق بود
محل کارشم اونجا بود
گفت موقع خوبی گذاشتم و اینا

