۱۴۰۰/۹/۲، ۰۱:۲۳ صبح
دوستان پسر من خیلی کنده. از غصه دارم میمیرم. الان 2.5 ماهه شده. تازه یاد گرفته دستشو ببره تو دهنش
از یه طرف گهواره که هر روز یه کار و تمرین جدید میده که پسر من اصلا متوجه نمیشه اونارو و کاملا مشخصه براش زوده.
از یه طرف بچه خواهرم که یه ماه از پسرم کوچیکتره ولی دیگه کم مونده راه بره انقد که فرزه تو همه چی.
پسر من هنوز من و باباشو نمیشناسه. فقط بعضی وقتا صبح ها که بیدار میشه میرم از تختش برش دارم سلام و صبح بخیر میگم میخنده بهم. همین
دیگه هیچ ارتباط دیگه ای با هیچی نمیگیره. نه آدم ها نه وسایل نه آویزای تختش.
احساس میکنم گلوم داره پاره میشه انقد که حرص میخورم و بغض میکنم.
کل روز هم دارم باهاش حرف میزنم و اسباب بازی هاشو نشون میدم و تو بغل شعر میخونم و...
از یه طرف گهواره که هر روز یه کار و تمرین جدید میده که پسر من اصلا متوجه نمیشه اونارو و کاملا مشخصه براش زوده.
از یه طرف بچه خواهرم که یه ماه از پسرم کوچیکتره ولی دیگه کم مونده راه بره انقد که فرزه تو همه چی.
پسر من هنوز من و باباشو نمیشناسه. فقط بعضی وقتا صبح ها که بیدار میشه میرم از تختش برش دارم سلام و صبح بخیر میگم میخنده بهم. همین
دیگه هیچ ارتباط دیگه ای با هیچی نمیگیره. نه آدم ها نه وسایل نه آویزای تختش.
احساس میکنم گلوم داره پاره میشه انقد که حرص میخورم و بغض میکنم.
کل روز هم دارم باهاش حرف میزنم و اسباب بازی هاشو نشون میدم و تو بغل شعر میخونم و...