۱۴۰۲/۲/۲۸، ۰۲:۳۸ صبح
من اولین بار ی دور ریکاوری فشار دادن ک دزدی حس نکردم و کلی خوشحال شدم ک تموم شد بعد ک بخش اومدم ولی ی بار دیگه فشار داد که درد داشت
ولی دومین سری گیر ی مامای استرسی افتادم بعنی این دیوونه ام کرد هر نیم ساعت میومد میگفت خوبی؟مطمئنی خوبی؟بنظر خوب نمیای؟چرا حرف نمیزنی
هر چی خواهرم میگفت بابا این خواهر من کم حرف ولش کن
ول نمیکرد ک
بعد میگفت بذار ی چک کنم ی فشار میداد

یعنی واقعا دیوونه یود
شیفتش ک تموم شد بره هردو نفس راحت کشیدیم ما
ولی دومین سری گیر ی مامای استرسی افتادم بعنی این دیوونه ام کرد هر نیم ساعت میومد میگفت خوبی؟مطمئنی خوبی؟بنظر خوب نمیای؟چرا حرف نمیزنی
هر چی خواهرم میگفت بابا این خواهر من کم حرف ولش کن
ول نمیکرد ک
بعد میگفت بذار ی چک کنم ی فشار میداد


یعنی واقعا دیوونه یود
شیفتش ک تموم شد بره هردو نفس راحت کشیدیم ما