۱۴۰۲/۳/۲، ۰۶:۴۲ عصر
ندا
من اوایلش خیلی استرس داشتم واقعا درمونده میشدم یه بار ۵ روزگی یبار هم ۱۰ روزش بود وحشتناک گریه میکرد دستشو کرده بود تو دهنش میکشید کم مونده بود دهنش رو جر بده
هیچ جوره آروم نمیشد
تا قبل دوماه خیلی سخت بود انگار یه آدم فضایی کنارم بود
اما خداروشکر خیلی بهتر شد اوضاع
آخه آخرین بچه ای که دیده بودم داداشم بود ۵ سالم بود
بقیه در حد یک یا دو ساعت تو مهمونیا بوده اونم شاید سالی دو یا سه بار بچه برام موجود عجیبی بود

من اوایلش خیلی استرس داشتم واقعا درمونده میشدم یه بار ۵ روزگی یبار هم ۱۰ روزش بود وحشتناک گریه میکرد دستشو کرده بود تو دهنش میکشید کم مونده بود دهنش رو جر بده

تا قبل دوماه خیلی سخت بود انگار یه آدم فضایی کنارم بود
اما خداروشکر خیلی بهتر شد اوضاع
آخه آخرین بچه ای که دیده بودم داداشم بود ۵ سالم بود
بقیه در حد یک یا دو ساعت تو مهمونیا بوده اونم شاید سالی دو یا سه بار بچه برام موجود عجیبی بود