۱۴۰۲/۳/۲، ۱۱:۲۱ عصر
(۱۴۰۲/۳/۲، ۰۳:۲۱ عصر)شیدا نوشته است: سمین
من یادمه خاله م میگفت بارداری ش سخت تر از بچه داری بوده، با اینکه مشکل خاصی نداشت تا آخرین ماه سرکار میرفت، همه جا میرفت ، تهوع نداشت، اما میگفت بارداری حس خفگی بهم میداد.
واسه همین هر خانم بارداری رو میبینه میگه واییییییییییی، زودتر زایمان کنه راحت شه))
دوتا هم بچه داره
شیدا شاید کمک خوبی بعد از زایمان داشته... وگرنه کسی که بارداریش بد باشه، بعیده که به بچه ی دوم فکر کنه حتی... یعنی من که کسی بگه بچه دوم جیغ میزنم...
منم بارداریم خب کل دوره رو نمی تونستم یه سری غذاها رو بخورم... تا قبل از بی حسی من تهوع داشتم... یبوست، بحث کم شدن خون رسانی جنین که نصف زمان بارداری رو آسپرین خوردم و دائم نگران بودم چون سونو هی حرف الکی زیاد میزد هی نگرانمون می کرد... دیگه خلاصه بارداری راحتی نبود اگرچه خب استراحت مطلقی هم نبودم... ولی باز تا دو روز قبل زایمان کلاس می رفتم و کار می کردم... ورزش می رفتم... با اینکه به شدت گرمایی هم بودم پسرمم آخر خرداد دنیا اومد مدتها پیاده روی می کردم...
ولی در نهایت حاضرم هزار بار باردار شم اما یه بچه ی دیگه نیاد... چون پروسه ی بچه داری تا همینجاشم من رو خرد کرد...
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم