۱۴۰۰/۴/۱۳، ۰۲:۳۷ عصر
ممنون از جوابتون دخترا
پس مثل اینکه راهی نیست باید صبر کنم این ویار لعنتی خودش تموم شه . الان ۱۲ هفته ام . ایشالا تا آخر تیر که سه ماهم تموم میشه از تهوعم خلاص شم
یه چیزی در مورد زایمان بگم . من زایمانم طبیعی بود. ۳۸ هفته و ۲ روز بودم که زایمان کردم. و اینکه من ۱۰ روز قبل از زایمانم پدرم از دست دادم و شرایط روحیم تو بدترین حالت ممکن بود .
از شب قبلش یه دردی مثل پریودم داشتم که خب کاملا قابل تحمل بود و مداوم نبود. روز بعدش بعد از ناهار حدودا ساعت ۳ اینا ، دیدم انقباض در حدی بود که یکم نشستن برام سخت شد . وقتی درد داشتم دراز میکشیدم و یکم راه میرفتم. ساعت ۷ بود دیگه حس کردم باید برم بیمارستان . طول دردام به ۲ دقیقه رسید و دیگه به نظرم داشت زیاد میشد. ۷و نیم رسیدم بیمارستان مریم کرج . رفتم زایشگاه معاینه شدم گفتن رحم ۳ سانت باز شده و خیلی خوبه
ساعت ۹ شب بود که حس کردم درد انقد زیاده و کمرم داره از وسط نصف میشه . ولی بازم بین دردا یه فاصله ای بود که بشه جون گرفت برای درد بعدی. که اون موقع معاینه کردن و گفت ۶ سانت شده . که گفتم دیگه نمیتونم تحمل کنم و بی دردی میخوام. ساعت ۱۰ و نیم دکتر بیهوشی اومد و دارو برام تزریق شد که اون موقع فکر کنم ۸سانت بود رحمم . ساعت ۱۱ و نیم دکترم اومد بالاسرم و ۱۲ و ربع بود که پسرم به دنیا اومد .
به نظر خودم روند زایمانم خیلی خوب بود و ماما هم همینو گفت . ولی از زمانی رحمم ۸سانت شد تا به دنیا اومدنش تقریبا ۲ساعت طول کشید . که دکترم میگفت با اون سرعتی تو داشتی اول زایمان این خیلی زیاد بود .
البته چنتا دلیل داشت . اول اینکه پسرم خیلی بالا قرار گرفته بود تو رحمم و سخت اومد پایین . دقیقا زیر سینم بود
دوم اینکه به دلیل شرایطی که گفتم و کرونا ، ماه آخر اصلا نتونستم برم پیاده روی و این به نظرم خیلی مهم بود
سوم اینکه بندناف دور گردن پسرم پیچیده بود و اکسیژن کم شد و ضربان قلبش اومد پایین . اینا باعث شد بعد از به دنیا اومدن گریه نکرد و دو شب nicu بستری بود .
که موقع زایمان وقتی دکترم گفت ضربان قلب جنین افتاد انقد ترسیدم و حال خودم بد شد که نمیتونستم دیگه همکاری کنم برای زایمان. و با ساکشن بچه رو کشیدن بیرون و ۵تا بخیه خوردم .
خلاصه خود روند زایمانم زیاد خوب نبود . ولی به محض به دنیا اومدن پسرم یه حس سبکی و راحت شدنی بود که قابل توصیف نیست. فکر کنم طی ۴ روز بخیه هام خوب شد وکارامو عادیمو از روز بعد زایمانم انجام دادم و من فقط شب اول مسکن استفاده کردم . وقتی اومدم تو بخش خودم راه میرفتم . نیاز به کمک نداشتم .
دو تا هم اتاقی داشتم . اونهم طبیعی زایمان کردن . یکیشون مثل من بود حالش خوب بود . ولی اون یکی یه قدم نمیتونست راه بره . و به خاطر آمپول بی حسی که زده بود میگفت از گردن تا کمرم کلا درد دارم . ولی خب من بعدشم هیچ دردی نداشتم تو ناحیه کمر یا گردن .
البته اینایی که گفتم برای تبلیغ زایمان طبیعی نبود . تجربه خودم بود . از خیلیا شنیدم که بعد آمپول بی دردی خیلی عوارض دارن . ولی من هیچ مشکلی نداشتم و کاملا راضی بودم .
ولی الان هنوز تصمیمی نگرفتم که طبیعی زایمان کنم یا سزارین. ولی دکترم میگفت چون فاصله زایمانم کمه ، شرایطم قابل پیش بینی نیست خیلی، تا ماه های بالاتر بشه تصمیم گرفت
پس مثل اینکه راهی نیست باید صبر کنم این ویار لعنتی خودش تموم شه . الان ۱۲ هفته ام . ایشالا تا آخر تیر که سه ماهم تموم میشه از تهوعم خلاص شم
یه چیزی در مورد زایمان بگم . من زایمانم طبیعی بود. ۳۸ هفته و ۲ روز بودم که زایمان کردم. و اینکه من ۱۰ روز قبل از زایمانم پدرم از دست دادم و شرایط روحیم تو بدترین حالت ممکن بود .
از شب قبلش یه دردی مثل پریودم داشتم که خب کاملا قابل تحمل بود و مداوم نبود. روز بعدش بعد از ناهار حدودا ساعت ۳ اینا ، دیدم انقباض در حدی بود که یکم نشستن برام سخت شد . وقتی درد داشتم دراز میکشیدم و یکم راه میرفتم. ساعت ۷ بود دیگه حس کردم باید برم بیمارستان . طول دردام به ۲ دقیقه رسید و دیگه به نظرم داشت زیاد میشد. ۷و نیم رسیدم بیمارستان مریم کرج . رفتم زایشگاه معاینه شدم گفتن رحم ۳ سانت باز شده و خیلی خوبه
ساعت ۹ شب بود که حس کردم درد انقد زیاده و کمرم داره از وسط نصف میشه . ولی بازم بین دردا یه فاصله ای بود که بشه جون گرفت برای درد بعدی. که اون موقع معاینه کردن و گفت ۶ سانت شده . که گفتم دیگه نمیتونم تحمل کنم و بی دردی میخوام. ساعت ۱۰ و نیم دکتر بیهوشی اومد و دارو برام تزریق شد که اون موقع فکر کنم ۸سانت بود رحمم . ساعت ۱۱ و نیم دکترم اومد بالاسرم و ۱۲ و ربع بود که پسرم به دنیا اومد .
به نظر خودم روند زایمانم خیلی خوب بود و ماما هم همینو گفت . ولی از زمانی رحمم ۸سانت شد تا به دنیا اومدنش تقریبا ۲ساعت طول کشید . که دکترم میگفت با اون سرعتی تو داشتی اول زایمان این خیلی زیاد بود .
البته چنتا دلیل داشت . اول اینکه پسرم خیلی بالا قرار گرفته بود تو رحمم و سخت اومد پایین . دقیقا زیر سینم بود
دوم اینکه به دلیل شرایطی که گفتم و کرونا ، ماه آخر اصلا نتونستم برم پیاده روی و این به نظرم خیلی مهم بود
سوم اینکه بندناف دور گردن پسرم پیچیده بود و اکسیژن کم شد و ضربان قلبش اومد پایین . اینا باعث شد بعد از به دنیا اومدن گریه نکرد و دو شب nicu بستری بود .
که موقع زایمان وقتی دکترم گفت ضربان قلب جنین افتاد انقد ترسیدم و حال خودم بد شد که نمیتونستم دیگه همکاری کنم برای زایمان. و با ساکشن بچه رو کشیدن بیرون و ۵تا بخیه خوردم .
خلاصه خود روند زایمانم زیاد خوب نبود . ولی به محض به دنیا اومدن پسرم یه حس سبکی و راحت شدنی بود که قابل توصیف نیست. فکر کنم طی ۴ روز بخیه هام خوب شد وکارامو عادیمو از روز بعد زایمانم انجام دادم و من فقط شب اول مسکن استفاده کردم . وقتی اومدم تو بخش خودم راه میرفتم . نیاز به کمک نداشتم .
دو تا هم اتاقی داشتم . اونهم طبیعی زایمان کردن . یکیشون مثل من بود حالش خوب بود . ولی اون یکی یه قدم نمیتونست راه بره . و به خاطر آمپول بی حسی که زده بود میگفت از گردن تا کمرم کلا درد دارم . ولی خب من بعدشم هیچ دردی نداشتم تو ناحیه کمر یا گردن .
البته اینایی که گفتم برای تبلیغ زایمان طبیعی نبود . تجربه خودم بود . از خیلیا شنیدم که بعد آمپول بی دردی خیلی عوارض دارن . ولی من هیچ مشکلی نداشتم و کاملا راضی بودم .
ولی الان هنوز تصمیمی نگرفتم که طبیعی زایمان کنم یا سزارین. ولی دکترم میگفت چون فاصله زایمانم کمه ، شرایطم قابل پیش بینی نیست خیلی، تا ماه های بالاتر بشه تصمیم گرفت