۱۴۰۲/۳/۲۸، ۱۲:۵۰ عصر
خدا نکنه 
دیشب رفته بالای اسبش وابساده دستاشم ول کرده داره مارو نگاه میکنه، بهش میگم بیا پایین پسرم میوفتیا، دیدی ظهر افتادی سرت درد گرفت گریه کردیی، هر هر میخنده، چشماشو ریز میکنه، با دعن بسته لبخن میزنه
حس کردم گوشام دراز شد همون لحظه

دیشب رفته بالای اسبش وابساده دستاشم ول کرده داره مارو نگاه میکنه، بهش میگم بیا پایین پسرم میوفتیا، دیدی ظهر افتادی سرت درد گرفت گریه کردیی، هر هر میخنده، چشماشو ریز میکنه، با دعن بسته لبخن میزنه
حس کردم گوشام دراز شد همون لحظه


