۱۴۰۲/۴/۱۰، ۰۲:۴۶ عصر
ممنونم از نظراتتون دوستان
همسرم هم حرف شما رو میزنه میگه اصلا فکر کن اون خونه جز دارایی هامون نیست بزار برای آینده پسرمون بمونه یا اگه روزی تهران نتونستیم دوام بیاریم بریم اونجا ساکن بشیم
میدونم فکر من خیلی ناپخته و بچگانه است اما واقعا هر روز بهش فکر میکنم شبا قبل خواب بهش فکر میکنم که اون خونه رو بفروشیم با طلا پول پیش این خونه ی چیزی نزدیک دو نیم میشه باهاش ی خونه رهن کنیم ی منطقه ی بهتر و ماشین رو هم عوض کنیم با خودم فکر میکنم مگر چقدر زنده ام که از چیزهایی که دارم استفاده نکنم به امید روز مبادا
شاید اینم لازم باشه بگم ولی لطفا نقل قول نکنید بعدا پاک کنم
ما از اول تو ی منطقه ی متوسط رو به خوب بودیم بعد از این که همسرم ورشکست شد مجبور شدیم بیایم منطقه ی پایین آزادی اینجا حس خفگی بهم دست میده دلم برای اون منطقه اون زندگی تنگ شده میخوام حتی اگه شده به ظاهر به زندگی گذشتم برگردم شاید باورتون نشه ولی تو پنچ ساله گذشته ما حتی تره بار و فروشگاهم تو این محل نرفتیم انگار برامون عادی نمیشه
همسرم میگه دیگه گذشته رو فراموش کن اما واقعا نمیتونم احساس تنفر میکنم وقتی همسرم فکرش ایته چندسال دیکه اینجا بمونیم پول جمع کنیم اون خونه رو هم بفروشیم ی ۴۰ متری همین محل بخریم فکر میکنم اون داره اشتباه میکنه چرا باید به خودمون سخت بگیریم
همسرم هم حرف شما رو میزنه میگه اصلا فکر کن اون خونه جز دارایی هامون نیست بزار برای آینده پسرمون بمونه یا اگه روزی تهران نتونستیم دوام بیاریم بریم اونجا ساکن بشیم
میدونم فکر من خیلی ناپخته و بچگانه است اما واقعا هر روز بهش فکر میکنم شبا قبل خواب بهش فکر میکنم که اون خونه رو بفروشیم با طلا پول پیش این خونه ی چیزی نزدیک دو نیم میشه باهاش ی خونه رهن کنیم ی منطقه ی بهتر و ماشین رو هم عوض کنیم با خودم فکر میکنم مگر چقدر زنده ام که از چیزهایی که دارم استفاده نکنم به امید روز مبادا
شاید اینم لازم باشه بگم ولی لطفا نقل قول نکنید بعدا پاک کنم
ما از اول تو ی منطقه ی متوسط رو به خوب بودیم بعد از این که همسرم ورشکست شد مجبور شدیم بیایم منطقه ی پایین آزادی اینجا حس خفگی بهم دست میده دلم برای اون منطقه اون زندگی تنگ شده میخوام حتی اگه شده به ظاهر به زندگی گذشتم برگردم شاید باورتون نشه ولی تو پنچ ساله گذشته ما حتی تره بار و فروشگاهم تو این محل نرفتیم انگار برامون عادی نمیشه
همسرم میگه دیگه گذشته رو فراموش کن اما واقعا نمیتونم احساس تنفر میکنم وقتی همسرم فکرش ایته چندسال دیکه اینجا بمونیم پول جمع کنیم اون خونه رو هم بفروشیم ی ۴۰ متری همین محل بخریم فکر میکنم اون داره اشتباه میکنه چرا باید به خودمون سخت بگیریم
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود...