ممنون رز عزیز از دلداریت. نمیدونی چقدر ناراحتم، هر شب کلی گریه میکنم.
فکر کنم افسردگی بعد از زایمان هم گرفتم
من به زور روزی دو ساعت می خوابم که اون هم پیوسته و با کیفیت نیست. تازه کار خونه رو کلا انجام نمیدم همش از نگرانی و استرسه
تایم بیداری هم یا دارم شیر میدوشم یا کارای دخترمو انجام میدم یا تلاش میکنم خوابم ببره
همین الانشم چندین وعده در روز بهش شیرخشک میدم. شیر خودم کمه. همون یه ذره هم با توان آخر شیردوش برقی بیرون میاد. دخترم حاضر نیست محکم مک بزنه. حتی خیلی وقتا سینه من رو به عنوان پستونک هم قبول نمی کنه...
همه بهم میگن باید بخوابی تا هم بیماریت درست بشه هم شیرت زیاد بشه.. انگار من از قصد نمی خوابم... من از خدامه سه ساعت پشت سر هم خوابم ببره ولی استرس و فکر و خیال نمیذاره..
حس میکنم بود و نبودم برای دخترم فرقی نمیکنه... من نباشم یکی دیگه راحت جامو براش پر میکنه....
فکر کنم افسردگی بعد از زایمان هم گرفتم
من به زور روزی دو ساعت می خوابم که اون هم پیوسته و با کیفیت نیست. تازه کار خونه رو کلا انجام نمیدم همش از نگرانی و استرسه
تایم بیداری هم یا دارم شیر میدوشم یا کارای دخترمو انجام میدم یا تلاش میکنم خوابم ببره
همین الانشم چندین وعده در روز بهش شیرخشک میدم. شیر خودم کمه. همون یه ذره هم با توان آخر شیردوش برقی بیرون میاد. دخترم حاضر نیست محکم مک بزنه. حتی خیلی وقتا سینه من رو به عنوان پستونک هم قبول نمی کنه...
همه بهم میگن باید بخوابی تا هم بیماریت درست بشه هم شیرت زیاد بشه.. انگار من از قصد نمی خوابم... من از خدامه سه ساعت پشت سر هم خوابم ببره ولی استرس و فکر و خیال نمیذاره..
حس میکنم بود و نبودم برای دخترم فرقی نمیکنه... من نباشم یکی دیگه راحت جامو براش پر میکنه....