ماری جان این مساله ی هم بازی رو به شدت حس می کنم که چی میگی...
منم این معضل رو دارم...
البته من کسی رو پیدا نکردم ولی کاملا عدم حضور هم بازی حس میشه...
باز شما خوب هندل می کنی... من اگه ببینم کسی داره با پسرم خلاف چیزی که مدنظرمه برخورد می کنه نمی تونم ساکت ازش عبور کنم...
برای همینم متاسفانه دوستی های معمولیم رو هم از دست میدم... (مثلا سر واکسن نزدنشون که میخوان رفت و آمد کنن... بچه ندارن ولی من که دارم از کرونا گرفتن پسرم بیشتر می ترسم تا کرونا گرفتن خودم...) چه برسه بتونم دوستی با کف استانداردای خودم برای پسرم پیدا کنم و اعتماد کنم...
فعلا شروع کردم با بچه هایی که تقریبا با هم زایمان داشتیم، بریم خانه بازی... شاید فرجی شد... شاید تونستیم مچ شیم... ولی از اونور نزدیک نیستیم... من امیدم به مهده... از اشخاص قطع امید کردم... البته که خودمم به شدت از عمیق شدن روابط و قبول مسئولیت بچه ی دیگران فوووووق العاده می ترسم... فووووق العاده ها...
خیلی درست گفتی... احساسات آدم رقیق میشه...
منم این معضل رو دارم...
البته من کسی رو پیدا نکردم ولی کاملا عدم حضور هم بازی حس میشه...
باز شما خوب هندل می کنی... من اگه ببینم کسی داره با پسرم خلاف چیزی که مدنظرمه برخورد می کنه نمی تونم ساکت ازش عبور کنم...
برای همینم متاسفانه دوستی های معمولیم رو هم از دست میدم... (مثلا سر واکسن نزدنشون که میخوان رفت و آمد کنن... بچه ندارن ولی من که دارم از کرونا گرفتن پسرم بیشتر می ترسم تا کرونا گرفتن خودم...) چه برسه بتونم دوستی با کف استانداردای خودم برای پسرم پیدا کنم و اعتماد کنم...
فعلا شروع کردم با بچه هایی که تقریبا با هم زایمان داشتیم، بریم خانه بازی... شاید فرجی شد... شاید تونستیم مچ شیم... ولی از اونور نزدیک نیستیم... من امیدم به مهده... از اشخاص قطع امید کردم... البته که خودمم به شدت از عمیق شدن روابط و قبول مسئولیت بچه ی دیگران فوووووق العاده می ترسم... فووووق العاده ها...
خیلی درست گفتی... احساسات آدم رقیق میشه...
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم