باید بازی ها رو کنارش انجام بدیم... و حین بازی تعامل کامل با بچه ایجاد می کنیم و تمام حواسش رو درگیر می کنیم...
مثلا با بلوک ها چیزای با معنی درست کنیم و بذاریم او یکی دوتاش رو سر جاش بذاره، معرفی کنیم، کم کم بذاریم تعداد بیشتری بذاره، به مرور دور شیم... و نهایتا به نظارت برسه...
یا مثلا پوم پوم رو میخوایم با انبر کوچیک بندازه توی ظرف، بشینیم باهاش چند بار انجام بدیم تا یاد بگیره...
یا مثلا کتاب رو اول خودمون میخونیم... کم کم کلمات آخرش رو منتظر می مونیم که بگه، کم کم کلمات خالی رو زیاد می کنیم... به مرور خودش باید شعر رو بخونه... الان پسر من کامل شعر نمی خونه ولی میشینه برای خودش ورق میزنه و اشکال رو معرفی می کنه... یا مثلا صداهایی تولید می کنه که انگار داره برای خودش می خونه...
حتی جدا کردن نخود لوبیا وووو هر چیزی که بعنوان سرگرمی میشه به بچه نگاه کرد، اول باهاش انجام میدیم تا یاد بگیره چیکارا می تونه بکنه... کنارش دستشو هم باز میذاریم... به مرور قسمت هایی که می تونه درست کنه رو بیشتر یم کنیم و میذاریم کار کنه... و به مرور فاصله ایجاد می کنیم...
مثلا با بلوک ها چیزای با معنی درست کنیم و بذاریم او یکی دوتاش رو سر جاش بذاره، معرفی کنیم، کم کم بذاریم تعداد بیشتری بذاره، به مرور دور شیم... و نهایتا به نظارت برسه...
یا مثلا پوم پوم رو میخوایم با انبر کوچیک بندازه توی ظرف، بشینیم باهاش چند بار انجام بدیم تا یاد بگیره...
یا مثلا کتاب رو اول خودمون میخونیم... کم کم کلمات آخرش رو منتظر می مونیم که بگه، کم کم کلمات خالی رو زیاد می کنیم... به مرور خودش باید شعر رو بخونه... الان پسر من کامل شعر نمی خونه ولی میشینه برای خودش ورق میزنه و اشکال رو معرفی می کنه... یا مثلا صداهایی تولید می کنه که انگار داره برای خودش می خونه...
حتی جدا کردن نخود لوبیا وووو هر چیزی که بعنوان سرگرمی میشه به بچه نگاه کرد، اول باهاش انجام میدیم تا یاد بگیره چیکارا می تونه بکنه... کنارش دستشو هم باز میذاریم... به مرور قسمت هایی که می تونه درست کنه رو بیشتر یم کنیم و میذاریم کار کنه... و به مرور فاصله ایجاد می کنیم...
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم