وای یوتاب جون الان که داشتم بزرگتره رو میخوابوندم صدای نق و نوق اونو شنیدم که از خواب بیدار شد. تازه یه ربع خوابیده بود. منم گفتم ولش کن بذار اینو بخوابونم بعد برم سراغش. حالا این یکیه نمیخوابید. یکم طول کشید اونم یه ده دقیقه ای غر غر کرد و اخرش به گریه رسید. یهو صداش قطع شد. دلم موند پیشش چیکار داره میکنه. حالا رفتم دیدم خودشو خوابوند دوباره. به پاس زحمتی که کشید تو خواب بهش شیر دادم ۵۰ تا خورد
کلا همچین مادر قاطعیام
)
عزیییزم یوتاب جون عااااشق حرف زدن بچههام به خدا. خیلی نمکن


عزیییزم یوتاب جون عااااشق حرف زدن بچههام به خدا. خیلی نمکن