۱۴۰۰/۱۰/۴، ۰۶:۱۴ عصر
(آخرین ویرایش: ۱۴۰۰/۱۰/۴، ۰۶:۲۳ عصر، توسط Hanil.
دلیل ویرایش: اضافه کردن متن
)
خیلی ممنون ستی لیته عزیز
حرفات خیلی خوب بود گره های ذهنم رو باز کرد منو از نوشخوار فکری راحت کرد.
نه اصلا قصد ندارم از کارم بیام بیرون و همسرمم تمایلی نداره همیشه هم تشویقم میکنه به پیشرفت کاری و اینکه دوتامون تو یه شاخه کار میکنیم ولی شرکتامون جداست برای من مورد خوبیه چون میتونم از طریق همسرم موقعیتای شغلی بهتری پیدا کنم
میدونی ما یجور گارد گرفتیم جلو هم و پول من و سرمایه من و این کارارو میکنیم فکر کنم شروع کنندش هم من بودم گفتم من باید از خودم خونه داشته باشم و... این حس رو دادم بهش که هرکی انفرادی باید تلاش کنه
اعتماد 100 درصد هنوز تو زندگی ما شکل نگرفته انگار و من میترسم مثل خیلی از چیزایی که تو اینستا و اینا خوندم بشم کسی که مثلا 30 سال کار کرده هیچی نداره برا همین گارد گرفتم خیلی ام نامحسوس ولی همسرم متوجه شده.
کلا ادمی نیست که بی مهابا خرج کنه و...بیشتر تمایلش به اینه که اینده رو تامین کنه
مثلا اگر الان پول مازاد داشته باشه برای هدیه برای من یه چیزی که نیاز دارم و خوبه رو میخره بطور مثال گوشی که دارم یه مدل بالاترشو نمیخره و اون پول رو سرمایه گذاری میکنه.
خانوماییکه اطراف من هستن و کارمند هستن همین همکارای خودم اونا کارت مشترک دارن و مثلا یکیشون تو اجاره خونه مشارکت میکنه و... ولی فکر میکنم همسراشون در مقابلشون خیلی لارج تر هستن و این منو به فکر میبره که چون کمک میکنن اینجوریه یا نه؟
راهکارایی که گفتین خیلی خوب بود و امتحان میکنم حتما
من انگار همیشه از طرف مردای زندگیم مثل برادرها و پدر و اینا تحت حمایت مالی بودم الان که اینجوری نیست خیلی حس بدی دارم
کارخونه ام امان از سیستم مرد سالاری تو خونه ای بزرگ شده که پدرش دست به سیاه سفید نمیزده و مادرشون خیلی سعی کرده که پسرها اینجوری نباشن و همیشه هم از من و خودش میپرسه که کمک میکنه یا نه یا توی مهمونی مامانش نمیزاره بشینه و مدام میگه به هانی کمک کن ولی خب این سیستم بی تاثیر نبوده روش و میدونه من به این داستان حساس هستم انگار برای انتقام میاد کارخونه و مسائل دیگه رو قاطی میکنه
حرفات خیلی خوب بود گره های ذهنم رو باز کرد منو از نوشخوار فکری راحت کرد.
نه اصلا قصد ندارم از کارم بیام بیرون و همسرمم تمایلی نداره همیشه هم تشویقم میکنه به پیشرفت کاری و اینکه دوتامون تو یه شاخه کار میکنیم ولی شرکتامون جداست برای من مورد خوبیه چون میتونم از طریق همسرم موقعیتای شغلی بهتری پیدا کنم
میدونی ما یجور گارد گرفتیم جلو هم و پول من و سرمایه من و این کارارو میکنیم فکر کنم شروع کنندش هم من بودم گفتم من باید از خودم خونه داشته باشم و... این حس رو دادم بهش که هرکی انفرادی باید تلاش کنه
اعتماد 100 درصد هنوز تو زندگی ما شکل نگرفته انگار و من میترسم مثل خیلی از چیزایی که تو اینستا و اینا خوندم بشم کسی که مثلا 30 سال کار کرده هیچی نداره برا همین گارد گرفتم خیلی ام نامحسوس ولی همسرم متوجه شده.
کلا ادمی نیست که بی مهابا خرج کنه و...بیشتر تمایلش به اینه که اینده رو تامین کنه
مثلا اگر الان پول مازاد داشته باشه برای هدیه برای من یه چیزی که نیاز دارم و خوبه رو میخره بطور مثال گوشی که دارم یه مدل بالاترشو نمیخره و اون پول رو سرمایه گذاری میکنه.
خانوماییکه اطراف من هستن و کارمند هستن همین همکارای خودم اونا کارت مشترک دارن و مثلا یکیشون تو اجاره خونه مشارکت میکنه و... ولی فکر میکنم همسراشون در مقابلشون خیلی لارج تر هستن و این منو به فکر میبره که چون کمک میکنن اینجوریه یا نه؟
راهکارایی که گفتین خیلی خوب بود و امتحان میکنم حتما
من انگار همیشه از طرف مردای زندگیم مثل برادرها و پدر و اینا تحت حمایت مالی بودم الان که اینجوری نیست خیلی حس بدی دارم
کارخونه ام امان از سیستم مرد سالاری تو خونه ای بزرگ شده که پدرش دست به سیاه سفید نمیزده و مادرشون خیلی سعی کرده که پسرها اینجوری نباشن و همیشه هم از من و خودش میپرسه که کمک میکنه یا نه یا توی مهمونی مامانش نمیزاره بشینه و مدام میگه به هانی کمک کن ولی خب این سیستم بی تاثیر نبوده روش و میدونه من به این داستان حساس هستم انگار برای انتقام میاد کارخونه و مسائل دیگه رو قاطی میکنه