نوناجون اونقدی بود که همسرم شب داشت با بچهها بازی میکرد بهشون گفت امروز مامان از صبح تا الان داشت براتون سوپ میپخت اما هنوز آماده نشد
) آخه شیشه رو که دید گفت این چیه دیگه؟ گفتم میگن این تو خوب میشه!
ببین نوناجون حتی چندتا برنج نیم دونه افتاده بود روی سیب زمینی. همینطور خام خام موند! من یه شیشه مربای کوچولو داشتم. تو اون ریختم. مثلا یک سانت بالاش خالی موند. منم آب قابلمه رو تا ارتفاع ۱ سانت پر کردم و هر بار اضافه میکردم. شاید باید شیشه بزرگتر برمیداشتم و آب قابلمه تا سطح بالاتری میومد.
در قابلمه رو هم میبندین؟

ببین نوناجون حتی چندتا برنج نیم دونه افتاده بود روی سیب زمینی. همینطور خام خام موند! من یه شیشه مربای کوچولو داشتم. تو اون ریختم. مثلا یک سانت بالاش خالی موند. منم آب قابلمه رو تا ارتفاع ۱ سانت پر کردم و هر بار اضافه میکردم. شاید باید شیشه بزرگتر برمیداشتم و آب قابلمه تا سطح بالاتری میومد.
در قابلمه رو هم میبندین؟