گپ و گفت مامانهای ۱۴۰۰

[Rose]

عاطفه حس هات کاملا طبیعیه...
گریه می خوای بکنی، بکن اصلا ایراد نداره...
خودت رو مخفی نکن، نقش بازی نکن... خود خودت باش... اگه چیزی رو دوست داری بگو، دوست نداری حتما بگو... بگو تا بهت کمک کنن... دورت اینهمه آدم پره برای چی پس؟ جا تنگ کنن براتون؟ قشنگ بگو مامان جون قربون دستتون، فلان غذا رو درست می کنید برامون؟ نه اینکه میگه غذا درست کنم، بهت بر بخوره، قشنگ بگو آره مامان جون خیلی دلم هوس کرده برام یه کباب برگ بزنید... خواهر شوهری چیزی اگه داری که میان، قشنگگگگ به کار بگیر... بگو خونه رو جارو پارو کنن، وسائل رو مرتب کنن... ظرف بشورن ووو...
بعدشم چرا املت و اینها می خوری؟؟؟؟ اینهمه آدم دور و برتن بهت املت میدن؟ املت هم گوجه ش براتون (تشدید کننده ی ریفلاکس و حساسیت زا) خوب نیست هم تخم مرغش تشدید کننده ی ریفلاکسه... قشنگ این یه ماهو عادت بده حداقل همسرت برات هر روز یه کباب حسابی درست کنه... بعدشم بچه شیر میدی، قشنگ اگه اون گوسفنده رو کشتن، اگر عقیقه اس که خب نمی تونی بخوری، ولی اگر برای خودتون کشتن، قشنگ بیار وعده وعده کن، بگو برات مزه دار کنن، چرخ کنن که دائم توی خونه گوشت داشته باشی... بده برات کنسروش کنن بذار توی یخچال هر موقع ضعف کردی قشنگ یه دونه باز کن جلوی همه شون بخور... اصلاااااا مراعات و اینها نمیخواد... هر کس هر چی می خوره بخوره... مامان و بابات زایمان نداشتن، نگران اونها نباش، هی بهت بر نخوره... واقعا این چیزا مهم نیست اصلااااااااااا، این روزات رو خراب نکن... فقط به خودت فکر کن که از خودت بعدا راضی باشی...
قشنگ دراز بکش بیان برات قرص کمر بذارن...
بگو برات حلواهای محلی و گداخته برات درست کنن

من اگه یک نفر از اینهمه دور و بریات رو داشتم اینقدر آسیب نمی دیدم والا قشنگ از کمک ها استفاده کن... هیچوقت دیگه در عمرت نمی تونی اینهمه کمک دریافت کنی و همه با خوشحالی هم بهت کمک کنن... یکم بچه بزرگ بشه اگه یه لیوان آبم بخوای برچسب می خوری ولی الان می تونی هر تقاضایی داری بکنی (منظورم غذا و خورد و خوراک و اینهاست...)

الان وقت این نیست که مراعات کسی رو کنی... اگه کماکان به نادیده گرفتن خودت ادامه بدی، این وضعیت ادامه پیدا خواهد کرد... همین الانه که می تونی یه بنای جدید بسازی... هر چی تا الان هیچی نگفتی بذار کنار، زایمان یه خورشیده که به زندگی زن می تابه تا رویه ی اشتباه زندگیش رو اصلاح کنه... الانه که می تونی خواسته هات رو بگی... کمک بگیری وووو... قشنگ یه جوری جا بنداز اگه میاید کمک کنید، خونه رو مرتب کنید، غذای گرم بیارید، نه اینکه بچه رو بگیرید و یا دخالت کنید... وظیفه ی اونی که میاد خونه ی کسی که زایمان کرده اینه که ببینه مادر تازه زا چه کاری داره، چی هوس کرده، چی نیاز داره وووو... نه اینکه حرصش بده...

کار همسرتم ول کن... بهت ربطی نداره... الان تنها کار شما اووووول خودتی دوم خودتی سوم بچه... تا خودت برای خودت و بعد خودت برای بچه خوب نباشی، نمی تونی بچه رو خوب نگهداری... امیدوارم که متوجه منظور من بشی عزیزم... و این بنای کجی که گذاشتی رو درستش کنی...


بچه هم بله حتما اگر حس می کنی که زرد شده حتماااا ببر... بخصوص اگه چشمش حس می کنی زرد شده فوری برید دکتر...
ما تقریبا تا 3 ماهگی هر دو هفته حداقل یکبار دکتر بودیم... این روزا واقعا همینه... خیلی می گفتن تو حساسی وووو... ولی اتفاق یه باره، بچه هم ناآشنا، ماهم به بچه ناآشنا.... آدم احتیاط کنه و به نشانه ها توجه کنه به نظر شخص من بهتره تا اینکه بعدا حسرت بخوره کاش زودتر برده بودم دکتر.......................


اگر مامانت عمیقا مشکلی نداره که بری خونه شون، همسرت هم اکی هست، به نظرم برو اونجا... فکر می کنم راحت تر برات بگذره...