۱۴۰۰/۱۱/۲۵، ۱۰:۴۷ صبح
مرسی نسیمه جون، آلما جون.
منم شب رفتم خونه، سر نماز دیدم دستهام یخ زده، حالم بد... سریع زنگ زدم ساندویچی محل، دو تا پسر ارمنی هستند، گفتم داداش یک ساندویچ جگر بیار. گفت نه قیمت باید به 60 برسه، گفتم یه سیب زمینی با قارچم بیار.. فقط برس که فشارم افتاده..
خلاصه ساندویچو خوردم اصلا زنده شدم.
امروز هم نهار باید کدو آب پز میخوردم اما، یک تکه مرغ آوردم.
منم شب رفتم خونه، سر نماز دیدم دستهام یخ زده، حالم بد... سریع زنگ زدم ساندویچی محل، دو تا پسر ارمنی هستند، گفتم داداش یک ساندویچ جگر بیار. گفت نه قیمت باید به 60 برسه، گفتم یه سیب زمینی با قارچم بیار.. فقط برس که فشارم افتاده..
خلاصه ساندویچو خوردم اصلا زنده شدم.
امروز هم نهار باید کدو آب پز میخوردم اما، یک تکه مرغ آوردم.