۱۴۰۰/۱۲/۱، ۰۹:۵۲ عصر
همسر ساعت کاریش جوری شده که دیگه 10 شب میاد خونه.. اگرچه دیرتر میره سر کار ولی خب بازم عادت کردن به این مدل زندگی یکم زمان بره و خدا کنه که کم نیارم....
منم علیرغم اینکه دکتر گفت عفونت ویروسیه و خانم پرستار گفت حتما او میکرونه، دیگه از دیروز استارت زدم و یکم تمیزکاری کردم.... شیشه های تراس رو تمیزکردم
ورق های آلومینیومشون رو شارژ کردم
پنجره ها رو در حد توان تمیز کردم که شب بارون زد همه رو خراب کرد
پرده ها رو شستم
اون بیلبیلک های بالای پرده رو که پسرم کشیده بود و شکسته بودن رو گفتم همسر خرید و درست کردمشون...
ماست زدم
کارهایی از تزم رو که می ترسیدم شروع کنم رو استارت زدم به امید خدا (دعا کنید که دیگه نیاز نباشه که مجدد این کارو کنم)
الانم گل پسر رو به کار گرفتم داریم خونه رو جمع و جور می کنیم...
تا شب هم شام، ظرفا، گاز رو حتما باید تمیز کنم (این ظرف شستن و غذا درست کردن که تموووومی نداره...)
پسرم بخوابه هم برم برای درس آماده بشم...
منم علیرغم اینکه دکتر گفت عفونت ویروسیه و خانم پرستار گفت حتما او میکرونه، دیگه از دیروز استارت زدم و یکم تمیزکاری کردم.... شیشه های تراس رو تمیزکردم
ورق های آلومینیومشون رو شارژ کردم
پنجره ها رو در حد توان تمیز کردم که شب بارون زد همه رو خراب کرد

پرده ها رو شستم
اون بیلبیلک های بالای پرده رو که پسرم کشیده بود و شکسته بودن رو گفتم همسر خرید و درست کردمشون...
ماست زدم
کارهایی از تزم رو که می ترسیدم شروع کنم رو استارت زدم به امید خدا (دعا کنید که دیگه نیاز نباشه که مجدد این کارو کنم)
الانم گل پسر رو به کار گرفتم داریم خونه رو جمع و جور می کنیم...
تا شب هم شام، ظرفا، گاز رو حتما باید تمیز کنم (این ظرف شستن و غذا درست کردن که تموووومی نداره...)
پسرم بخوابه هم برم برای درس آماده بشم...
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم