۱۴۰۰/۱۲/۱۶، ۰۳:۱۱ صبح
نونا کلا خیلی حرکت نمیکنه. فقط یه نیم غلت میخوره. یعنی طاقباز خوابیده، میاد رو شکم. دیگه نمیتونه برگرده. غر میزنه.
میزارمش تو تخت خودمون. خودمم دراز میکشم کنارش. عروسکاشو بالا سرش تکون میدم و شعر میخونم و... ذوق میکنه دست و پا میزنه تو جاش. دیگه حرکت نمیکنه.
حوله های بزرگ هم براش دوختم. میندازم کمر به پایینش. که جیش کرد پس نده به بلوزش.
میزارمش تو تخت خودمون. خودمم دراز میکشم کنارش. عروسکاشو بالا سرش تکون میدم و شعر میخونم و... ذوق میکنه دست و پا میزنه تو جاش. دیگه حرکت نمیکنه.
حوله های بزرگ هم براش دوختم. میندازم کمر به پایینش. که جیش کرد پس نده به بلوزش.