طبیعیه ترگل جان
برای همینم میگن تا 1 سال اهمیت شیر بیشتره، چون بچه داره با غذا آشنا میشه...
الان هم بذار روی صندلیشون، برو غذای خودت رو بیار و جلوشون بصورت اگزجره بخور (حرکات دهان، توضیح دادن حین خوردن... انجام حرکتای جذابیت بخش و پر انرژی غذا خوردن، تعریف کردن از غذا وو...)
هر چی بیشتر درگیر کم و زیاد خوردنشون کنی خودت رو، اونها بیشتر حساس می شن...
من به این نتیجه رسیده بودم که پسرم هاله می بینه که می فهمه کی مودم پایینه که با گریه و بی خوابی و بدخوراکی، بره روی مخم... هر چی حساسیت بیشتر، نتیجه کمتر... من قشنگ متوجه شدم، وقتایی که مثلا غذا رو براش میارم و میگه نه، اگه اصرار کنم، اذیتش بیشتر میشه و شروع می کنه به جیغ زدن... اما اگه بگم باشه عزیزم، مثل اینکه سیر هستی، گرسنه نیستی، پس غذا رو می برم، سفره رو جمع می کنم وو... با جیغ و داد میاد میگه غذا بده...
هر موقع عصبی شدی، بگو آیا بچه ی کلاس اولی که میره خوندن و نوشتن یاد بگیره، آیا باید از قبل الفبا رو بلد باشه؟ بچه ها همینن... دارن مثل بچه ی کلاس اولی، خوردن رو یاد می گیرن و یه چیز جدیده براشون... قبلا شیر راحت هلو برو تو گلو بوده، الان باید زحمت بکشن... با زبونشون مزه مزه کنن... همین الان مثلا اگه ما صدف نخورده باشیم، بدون هیچ پیش آگاهی برامون صدف بیارن، مجبوریم بخوریم؟ نه، آیا گشنه می مونیم؟ نه، آیا اگه بخوریم، قیافه مون حتما به به و چه چهی هست؟ نه... بچه هم همینه... فکر کن هر غذایی داری میدی، یه غذای جدیدیه که خودت تست نکردی و میخوای تست کنی... و حتی راه خوردنش رو هم بلد نیستی... مثلا من اگه نه صدف خورده باشم نه دیده باشم چطور می خورن، چطور باید بدونم چطوری بخورم؟ ممکنه از دید دیگران این مدلی که من برای خوردن پیدا کردم عجیب باشه ولی خب به مرور و با دیدن بقیه و یاد گرفتن، بالاخره منم یاد می گیرم که بخورم...
برای همینم میگن تا 1 سال اهمیت شیر بیشتره، چون بچه داره با غذا آشنا میشه...
الان هم بذار روی صندلیشون، برو غذای خودت رو بیار و جلوشون بصورت اگزجره بخور (حرکات دهان، توضیح دادن حین خوردن... انجام حرکتای جذابیت بخش و پر انرژی غذا خوردن، تعریف کردن از غذا وو...)
هر چی بیشتر درگیر کم و زیاد خوردنشون کنی خودت رو، اونها بیشتر حساس می شن...
من به این نتیجه رسیده بودم که پسرم هاله می بینه که می فهمه کی مودم پایینه که با گریه و بی خوابی و بدخوراکی، بره روی مخم... هر چی حساسیت بیشتر، نتیجه کمتر... من قشنگ متوجه شدم، وقتایی که مثلا غذا رو براش میارم و میگه نه، اگه اصرار کنم، اذیتش بیشتر میشه و شروع می کنه به جیغ زدن... اما اگه بگم باشه عزیزم، مثل اینکه سیر هستی، گرسنه نیستی، پس غذا رو می برم، سفره رو جمع می کنم وو... با جیغ و داد میاد میگه غذا بده...
هر موقع عصبی شدی، بگو آیا بچه ی کلاس اولی که میره خوندن و نوشتن یاد بگیره، آیا باید از قبل الفبا رو بلد باشه؟ بچه ها همینن... دارن مثل بچه ی کلاس اولی، خوردن رو یاد می گیرن و یه چیز جدیده براشون... قبلا شیر راحت هلو برو تو گلو بوده، الان باید زحمت بکشن... با زبونشون مزه مزه کنن... همین الان مثلا اگه ما صدف نخورده باشیم، بدون هیچ پیش آگاهی برامون صدف بیارن، مجبوریم بخوریم؟ نه، آیا گشنه می مونیم؟ نه، آیا اگه بخوریم، قیافه مون حتما به به و چه چهی هست؟ نه... بچه هم همینه... فکر کن هر غذایی داری میدی، یه غذای جدیدیه که خودت تست نکردی و میخوای تست کنی... و حتی راه خوردنش رو هم بلد نیستی... مثلا من اگه نه صدف خورده باشم نه دیده باشم چطور می خورن، چطور باید بدونم چطوری بخورم؟ ممکنه از دید دیگران این مدلی که من برای خوردن پیدا کردم عجیب باشه ولی خب به مرور و با دیدن بقیه و یاد گرفتن، بالاخره منم یاد می گیرم که بخورم...
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم