۱۴۰۰/۱۲/۲۵، ۰۸:۲۱ عصر
سلام سلام
ترگل

لیدان

پری سیما

من امروز ساعت ۱۲ همسرم پسرمو برد بیرون منم...
عین خلا قوطی های شیرخشکشو تا الان نگه داشته بودم, همه رو ریختم دور, کریکات و لباساییش که کوچیک شده بودو اوردم بیرون, کمدو کشوهاشو مرتب کردم, هفتصد تا قطره چکون جمع کرده بودم بازم عین خلا, همه رو ریختم دور, گردگیری و جارو اساسی کردم اتاقشو
اتاق خودمون... روتختی و روبالشی هارو شستم, تخت کنار مادر پسری رو جمع کردم, وسایل شیر و فلاسک و قطره مطره هاشم بردم اتاق خودش, پاتختی رو برگردوندم سرجاش, میزتوالتمو مرتب کردم, کشوی ارایشم افتضاح بود مرتب کردم و همه حام سیاه شد, گردگیری و جارو حسابی کردم, سازهارو گردگیری حسابی و بادقت کردم, دیوار کنار در حمام رو دستمال کشیدم به علاوه در حمام, لباسای زمستونی یکمش مونده ود جمع کردم, کمد دیواری رو مرتب کردم, ناهار پختم, ساعت ۲:نیم پدر پسر تشریف اوردن, اگه فردا و دام ۳_۴ساعتی همینکارو کنن من خونم تکونده میشه.
ترگل


لیدان


پری سیما


من امروز ساعت ۱۲ همسرم پسرمو برد بیرون منم...
عین خلا قوطی های شیرخشکشو تا الان نگه داشته بودم, همه رو ریختم دور, کریکات و لباساییش که کوچیک شده بودو اوردم بیرون, کمدو کشوهاشو مرتب کردم, هفتصد تا قطره چکون جمع کرده بودم بازم عین خلا, همه رو ریختم دور, گردگیری و جارو اساسی کردم اتاقشو
اتاق خودمون... روتختی و روبالشی هارو شستم, تخت کنار مادر پسری رو جمع کردم, وسایل شیر و فلاسک و قطره مطره هاشم بردم اتاق خودش, پاتختی رو برگردوندم سرجاش, میزتوالتمو مرتب کردم, کشوی ارایشم افتضاح بود مرتب کردم و همه حام سیاه شد, گردگیری و جارو حسابی کردم, سازهارو گردگیری حسابی و بادقت کردم, دیوار کنار در حمام رو دستمال کشیدم به علاوه در حمام, لباسای زمستونی یکمش مونده ود جمع کردم, کمد دیواری رو مرتب کردم, ناهار پختم, ساعت ۲:نیم پدر پسر تشریف اوردن, اگه فردا و دام ۳_۴ساعتی همینکارو کنن من خونم تکونده میشه.