۱۴۰۱/۱/۱۵، ۱۱:۰۵ صبح
بچه ها من مهمونی پاگشایی که مثل یه بار رو دوشم بود برگزار کردم تو عید راحت شددم
اولش میخولستم ببرمشون رستوران ولی حس کردم چند ساعت که اونجا باشیم پسرم بیشتر اذیت میشه
دیگه غذا از بیرون گرفتم واسه ۱۶ نفر خودمم سالاد درست کردم
به جای دسرم یه کیک بزرگ خریدیم
الهی فداش بشم بچه ام انقدر تعجب کرده بود این همه آدم دیده بود
دیگه یک ساعت دیرتر از ساعت خوابش بردم تو اتاق لالاییشو گذاشتم خوابید
پسر من که دیگه رسما شبا سرویسم میکنه هر دو ساعت بیداره ، از ۵ تا ۸ صبح هم سینه تو دهنشه یعنی در بیاد فقط جیغ میکشه نمیدونم چیکار کنم خسته اممم
دو هفته الکی تلاش کردم شیر شب کم کنم انگار
اولش میخولستم ببرمشون رستوران ولی حس کردم چند ساعت که اونجا باشیم پسرم بیشتر اذیت میشه
دیگه غذا از بیرون گرفتم واسه ۱۶ نفر خودمم سالاد درست کردم
به جای دسرم یه کیک بزرگ خریدیم
الهی فداش بشم بچه ام انقدر تعجب کرده بود این همه آدم دیده بود
دیگه یک ساعت دیرتر از ساعت خوابش بردم تو اتاق لالاییشو گذاشتم خوابید
پسر من که دیگه رسما شبا سرویسم میکنه هر دو ساعت بیداره ، از ۵ تا ۸ صبح هم سینه تو دهنشه یعنی در بیاد فقط جیغ میکشه نمیدونم چیکار کنم خسته اممم
دو هفته الکی تلاش کردم شیر شب کم کنم انگار