نونا جون نترس عزیزم
در مورد خفگی و ریسک ها و روش مقابله مطالعه کن، اصلا ترس نداره... اما اگه همینجوری شل بدی، شاید تا چندین سال درگیر غذا خوردنش بشی... و اینکه مشکلت تکلم و اینها ممکنه پیدا کنه... جویدن خیلی خوبه... اگه دیر شروع کنی دیگه می بینی تا 3-4 سالگی باید پوره شده بهش بدی... ظریفی هم در این مورد چند تا پست داره...
کلا خیلی از تصمیماتی که برای بچه می گیریم ترسناکه... ولی مهم اینه که خودمون مقابله رو یاد بگیریم... من سر غذا یا مثلا از پله بالا و پایین رفتنش خیلی استرس می کشیدم... 1 سالگی که راه افتاد شدیدا علاقه داشت بره سمت پله... ولی من خیلی می ترسیدم حتی در خونه رو قفل می کردم که نره یه وقت باز کنه و بره پیش پله، اما یکم که تعادل پیدا کرد، دیگه بردم و با نظارت خودم کامل یادش دادم... و اصلا هم اینجوری که بدنش رو بگیرم و اینها نبود... یاد دادم که از نرده بگیره، یا اگه نرده خطرناکه از کنار دیوار بره (بعضی نرده ها استاندارد نیستن و بچه یا می تونه ازشون بالا بره یا از لاش سر بخوره و....) و واقعا از همون موقع که من با ترسم مقابله کردم و آموزش رو شروع کردم ترسم ریخت... و الان روی پله می دوه اصلا
بدون نرده گرفتن وووو...
سعی کن بذاری مستقل بخوره، فینگر فود رو زودتر شروع کن... یا خیلی ریز (رنده) یا خیلی درشت باشه مثل برش های استاندارد آووکادو یا کدوحلوایی یا هویج و سیب زمینی ووو...
من خیلی برام استقلالش مهم بود.. همین الان خودش کفشش رو می پوشه و درمیاره... جورابش رو درمیاره... لباسش رو درمیاره، توی پوشیدن هم خیلی مستقله نسبت به همسن و سالهاشش... به خدا خودت راحت میشی، از من بعنوان یک مادر تنبل بشنو
، در حدی که مهمونی می رفتیم چون می دونستم که مستقل بودن رو دوست داره، چسب کفشش رو باز می کردم و میذاشتم پله ی پایینی که خودش بپوشه و فقط زیرچشمی می پاییدمش که چقدر تلاش می کنه و اگه شکست می خوره باز ادامه میده یا نیاز به تشویق داره یا نه ووو... و خودم رو با میزبان سرگرم نشون میدادم که مثلا دارم خداحافظی می کنم (عمه ی پسرم)، ولی عمه ش اعصابش خرد میشد میومد می بست براش!!!!!!!!!!!! من این وایب رو گرفتم که فکر می کنه من نمی تونم بهش کفش بپوشونم!!! یه حس بی کفایتی و بی توجهی بهم داد اما اصل رشد بچه همینه... همین عمه خانم تا 10-12 سالگی پسرش باید کفشش رو می پوشوند، تا همون سنین بچه سر سفره نمی نشست وووو... چون مادرش و مادربزرگاش راحت تر بودن که خودشون به بچه لقمه بدن یا کفش بپوشونن و... که وقت تلف نکنه یا کثیف کاری نکنه که بعدش تمیز کنن یا حتی شاید همین بحث ترس از خفگی بوده... ولی انسان در طی تکاملش یاد گرفته چطور بجوه و ما اگه ایمنی رو رعایت کنیم می شه تقریبا همه چیز رو به بچه بدیم... سعی کن به ترست غلبه کنی، کمتر از 3 ماه دیگه دخترت باید از غذای سفره بخوره، گوشت رو مثل شما بخوره، ماکارونی و پاستا، خورش و برنج و... بخوره... لقمه های صبحانه و میان وعده بخوره...
من توی سن شما دیگه رون و بازو رو میدادم دستش و الان خودش تمیز و کامل گوشت های استخون دار رو می خوره و اون استخون های ریز رو جدا می کنه، یادمه 2 سالگیش که رفتم عمل و عمه ش اینجا بود، واقعا رنگ و روش پرید وقتی دید پسرم داره رون رو به دندون می کشه... اصلا دکتر توی چکاپ 1 سالگی می پرسه که غذای سفره می دید یا نه؟
می گم تنبلونه است ها، ولی واقعا آگاهی و تلاش بیشتر و صبر خیلی زیادتری نسبت به مادری که همه چیز رو آماده می کنه لازم داره و وقتگیرتره اما بچه زود مستقل میشه... ما باید یه قدم جلوتر از بچه باشیم و نه تنها به علامت های بچه توجه کنیم، بلکه باید شرایطی مهیا کنیم که اونها اگر توانش رو دارن، زودتر هم وارد فاز بعدی زندگیشون بشن و درجا نزنن
در مورد خفگی و ریسک ها و روش مقابله مطالعه کن، اصلا ترس نداره... اما اگه همینجوری شل بدی، شاید تا چندین سال درگیر غذا خوردنش بشی... و اینکه مشکلت تکلم و اینها ممکنه پیدا کنه... جویدن خیلی خوبه... اگه دیر شروع کنی دیگه می بینی تا 3-4 سالگی باید پوره شده بهش بدی... ظریفی هم در این مورد چند تا پست داره...
کلا خیلی از تصمیماتی که برای بچه می گیریم ترسناکه... ولی مهم اینه که خودمون مقابله رو یاد بگیریم... من سر غذا یا مثلا از پله بالا و پایین رفتنش خیلی استرس می کشیدم... 1 سالگی که راه افتاد شدیدا علاقه داشت بره سمت پله... ولی من خیلی می ترسیدم حتی در خونه رو قفل می کردم که نره یه وقت باز کنه و بره پیش پله، اما یکم که تعادل پیدا کرد، دیگه بردم و با نظارت خودم کامل یادش دادم... و اصلا هم اینجوری که بدنش رو بگیرم و اینها نبود... یاد دادم که از نرده بگیره، یا اگه نرده خطرناکه از کنار دیوار بره (بعضی نرده ها استاندارد نیستن و بچه یا می تونه ازشون بالا بره یا از لاش سر بخوره و....) و واقعا از همون موقع که من با ترسم مقابله کردم و آموزش رو شروع کردم ترسم ریخت... و الان روی پله می دوه اصلا

سعی کن بذاری مستقل بخوره، فینگر فود رو زودتر شروع کن... یا خیلی ریز (رنده) یا خیلی درشت باشه مثل برش های استاندارد آووکادو یا کدوحلوایی یا هویج و سیب زمینی ووو...
من خیلی برام استقلالش مهم بود.. همین الان خودش کفشش رو می پوشه و درمیاره... جورابش رو درمیاره... لباسش رو درمیاره، توی پوشیدن هم خیلی مستقله نسبت به همسن و سالهاشش... به خدا خودت راحت میشی، از من بعنوان یک مادر تنبل بشنو

من توی سن شما دیگه رون و بازو رو میدادم دستش و الان خودش تمیز و کامل گوشت های استخون دار رو می خوره و اون استخون های ریز رو جدا می کنه، یادمه 2 سالگیش که رفتم عمل و عمه ش اینجا بود، واقعا رنگ و روش پرید وقتی دید پسرم داره رون رو به دندون می کشه... اصلا دکتر توی چکاپ 1 سالگی می پرسه که غذای سفره می دید یا نه؟
می گم تنبلونه است ها، ولی واقعا آگاهی و تلاش بیشتر و صبر خیلی زیادتری نسبت به مادری که همه چیز رو آماده می کنه لازم داره و وقتگیرتره اما بچه زود مستقل میشه... ما باید یه قدم جلوتر از بچه باشیم و نه تنها به علامت های بچه توجه کنیم، بلکه باید شرایطی مهیا کنیم که اونها اگر توانش رو دارن، زودتر هم وارد فاز بعدی زندگیشون بشن و درجا نزنن

آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم