۱۴۰۱/۱/۲۵، ۱۲:۲۷ عصر
ترگل هیچی نمیشه نترس ( البته بیرون گود ایستادم میگم لنگش کن) ولی چون خواهرم دوقلوی دختر داشت دیدم همینکارو میکرد بزرگ که شدن یطوری پشت هم بودن و هستن که نگو از اول مادرش دخالت نکرد بزرگتر که شد یکم خواست دخالت کنه خودشون نذاشتن. یبار تو اناق دست یکی ازین قلا شکست پنج سالش بود مامانش هرچی اصرار اصرار که چی شده لو ندادن یه سال بعد برای من تعریف کردن که داشتیم بازی میکردم آبجی پاشو یهو دراز کرد من افتادم جفتشونم میخندیدن
هنوزم هیچیشونو بروز نمیدن قهر و دعوا و … بین خودشونه.
