۱۴۰۰/۵/۲۳، ۰۹:۴۶ صبح
(آخرین ویرایش: ۱۴۰۰/۵/۲۳، ۰۹:۴۹ صبح، توسط atefehjjjjjjj.)
ممنونم بابت پیاماتون
از دیروز کلا تو خونه موندم
ب شوهرم گیر دادم ک ماسک بزن الکل بزن و بقیه هم متوجه شدن ب حساسیت من
حتی دیشب برقا رفت من ماسک زدم اومدم تو حیاط نشستم مادرشوهرم اینا روی سکو بودن گفتن بیا اینجا نرفتم
هرچند برادرشوهرم طفلی کلا تو ی اتاق جداگانس
تصمیم گرفتم از امروز حداقل ی ساعت درس بخونم سرگرم شم
موندم چیکار کنم والا
امروزم ی خبر بد کاری بهمون رسید ک دپرسمون کرد
خسته ام از خبرای بد
کاش واکسن زودتر بیاد دیگه طاقت ندارم
البته بگم ک اون طفلیا از اول بهم گفتن تو بمون خونت
شوهرمم دو روزه نرفته بالا
فقط کارای بیرونیشونو انجام میده
چند باری مادرشوهرم طفلی اومد پایین من سریع ماسک زدم یکم ناراحت شد اما بهش گفتم من از همه چیز میترسم درکم کن و اونم چیزی نگفت
خواستم بگم بی ملاحظه نیستن اونام خیلی مراقبن بعضی چیزا رو نمیدونستن فقط
از دیروز کلا تو خونه موندم
ب شوهرم گیر دادم ک ماسک بزن الکل بزن و بقیه هم متوجه شدن ب حساسیت من
حتی دیشب برقا رفت من ماسک زدم اومدم تو حیاط نشستم مادرشوهرم اینا روی سکو بودن گفتن بیا اینجا نرفتم
هرچند برادرشوهرم طفلی کلا تو ی اتاق جداگانس
تصمیم گرفتم از امروز حداقل ی ساعت درس بخونم سرگرم شم
موندم چیکار کنم والا
امروزم ی خبر بد کاری بهمون رسید ک دپرسمون کرد
خسته ام از خبرای بد
کاش واکسن زودتر بیاد دیگه طاقت ندارم
البته بگم ک اون طفلیا از اول بهم گفتن تو بمون خونت
شوهرمم دو روزه نرفته بالا
فقط کارای بیرونیشونو انجام میده
چند باری مادرشوهرم طفلی اومد پایین من سریع ماسک زدم یکم ناراحت شد اما بهش گفتم من از همه چیز میترسم درکم کن و اونم چیزی نگفت
خواستم بگم بی ملاحظه نیستن اونام خیلی مراقبن بعضی چیزا رو نمیدونستن فقط