۱۴۰۱/۲/۱۹، ۰۴:۳۲ عصر
یعنی خدا شاهده دخترم نمیذاره کوچکترین تعریفی ازش بکنم دیروز عصر گفتم از قفل مطلق دراومده دوباره شام و صبحانه قفل شد شامش والا سوپ خوشمزه بود صبحانه اول اوتمیل درست کردم نخورد بعد انبه موز بستنی دادم ( انبه دیگه دوست داشت ) نخورد. بعد پاشدم اسنک سیب زمینی براش تو فر درست کردم بی سلیقه لب نزد خلاصه با یک قاشق مرباخوری ماست صبحانه رو تمام کرد و من در لهترین وضع ممکنم
خندم گرفته به حال خودم الانم بعد دو ساعت کلنجار که داشت غش میکرد از خواب با بدبختی رو پام خوابید
خندم گرفته به حال خودم الانم بعد دو ساعت کلنجار که داشت غش میکرد از خواب با بدبختی رو پام خوابید


![[-]](http://khanumha.com/images/collapse.png)