۱۴۰۱/۲/۲۹، ۱۱:۵۵ صبح
(۱۴۰۱/۲/۲۹، ۱۰:۵۸ صبح)youtab نوشته است: چقدر با پوست و گوشتم میفهممتون...
ما یه دیوار توی راروی بین اتاقامون رو از قبل از بچه کلی عکسای دوتاییمونو زدیم، مثل سفرامون و دوران دوستی و اینا
بعد مدتی نگاهم میوفته حس میکردم چقدر پیر شدم انگار!!! دیشب خ ش عکسای عروسی پریشب رو برام فرستاد دیدم وای خدا این منم؟؟؟!!!!!!
بعد ریز به خ ش ها گفتم چقدر من پیر و افتاده شدم اونام گفتن ما نمیخواستیم بگیم بهت اره خیلی تغییر کردی و باید به خودت و حالت برسی و...
گفتم خدا خیرتون بده بذارین بچه هاتون بیان میبینمتون...
گفتم اگر یکی از شماها فقط قبل من بچه اورده بود و ابدا نمیاوردم...
اخ رز گفتی...
خدا میدونه که بچم جون و عمرمه، اصلا دلیل و دلخوشی زندگیمه اما حاظرم دو سوم باقی عمرمو بدم برگردم به قبل از بارداری...
منکه انقدر پیجای روانشناسی کودک چیکار کنیم چیکار نکنیم بذای بچه و مامانه اینو مامانه اون و انواع متخصص کودکان داشتم که دیروز طی یک حرکت انتحاری کلا اینستاگرام رو پاک کردم
فقط از پستای سوده اسکرین شات گرفتم که روش با گریه رو برای پسرم از هفته اینده احرا کنم برای خوابش
دیگه بریدم و از این بریدن هم حس خوبی ندارم
اون هفته قبل از دعوامون همسرم یهو بی مقدمه گفت جایی خوندم اگه بچه رو توی اتاق خودش عادت ندین بخوابه برای اون مشکلی نیست اما روی روابط زناشویی خیلی تاثیر مخربی میذاره...
گفتم والا میدونم...
مغزم واقعا پره...
لیانه جان راهکار من برای خودم اینه که از روش آموزش خواب با گریه پسرمو اموزش بدم، توی پیج sleep_mama_sleepخوندم
هفته اینده انجام میدم
یوتاب جون فربر روش مطالعه شده ای هست و برای آخرین راه وجود داره بهرحال به خود عذاب وجدان نده... شما باید حالت خوب باشه که مادر خوبی باشی... یکی از ارکانش هم خواب شب خوب هست که روز انرژی داشته باشی... یه چیز انکار ناپذیره و آدم رو لبریز می کنه (حتی اگه قدیم آدم شب بیدار بوده باشه و صبح بخوابه، بچه میاد این روش اصلا جوابگو نیست چون شب بچه نمیذاره بخوابی، روز هم که کامل بیدار و با یک دنیا نیازهای مختلف منتظره که بهش رسیدگی کنی...)
ما از آخر 4 تا اواسط 7 تلاش کردیم که خودم بخوابونمش (از روز دوم و سوم ما آموزش روز و شب و روتین و اینها رو شروع کرده بودیم... ولی بی فایده بود واقعا...) ولی واقعا هر یه ربع تا 20 دقیقه بیدار بود... تا اون 7 ماهگی کذایی و بعدش باباش دیگه از همون شب خودش همون فربر رو اجرا کرد بازم تا 10 ماهگی که داروهاش تموم شد، باز ما خواب شب نداشتیم با اینکه از فکر کنم 7-8 ماهگی دکترش ملاتونین هم داده بود ولی باز انگار نه انگار (همین الان هم صبح 7 بیدار میشه، 4 میریم دنبالش، بارها پیش اومده که مهد میگه نخوابیده... فوق العاده کم خوابه)... منم با هندزفری توی گوشم اشک می ریختم فقط... روش سنگین و سختیه، خودت و کمکیت باید آمادگی بالایی داشته باشید و کاملا به روش آ...
فقط یه نکته که به ذهنم میرسه، الان دیگه اضطراب جدایی شما شروع شده، شاید فربر آسیبش براتون بیشتر از یک زمان بدون اضطراب جدایی باشه و طولانی تر بشه... نمی دونم از کی می تونی بپرسی ولی حتما قبلش تحقیق کن که کمترین آسیب رو داشته باشه...
آره این فرسودگی رو هم با تک تک سلولام می فهممت... چه ظاهری چه جسمی... که پر شدم از انواع ایرادات، کلی توان بدنم کم شده... روحیه م ضعیف شده وووو...
آره، بدخوابی بچه، طولانی بودن مشکلات خواب بچه، سخت بودن بچه، هم خوابی با بچه، خسته بودن دائمی والدین و بخصوص مادر، تاثیر واضح و مستقیم روی رابطه داره... به شدت کیفیت رو و کمیت رو کم می کنه...
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم