۱۴۰۱/۲/۲۹، ۰۷:۰۷ عصر
(۱۴۰۱/۲/۲۹، ۰۶:۵۷ عصر)Mari90 نوشته است: اتفاقا رز همون خانم آرایشگر در ادامه بهم گفت حتما بچه ات پیش مامانت بزرگ شده؟! با یه حالت سرزنش گری
دیگه اینجا منو میگی انگار آتیشم زده بودن
خیلی حرفش زور داشت برام.
گفتم نه خانووووم، شما با سه تا بچه اومدی آرایشگری، قطعا کسی بچه هاتو نگه داشته که اومدی آرایشگاه! پس تو بچه را دادی مامانت بزرگ کنه
من از ٢١ روزگی بچه ام خودم تنها بودم، کسی کمکم نکرد.
البته من با اینکه مادر کمک حال باشه اصلا مشکلی ندارم، مسئله من اینه که یک فردی خودش کمک داشته باشه و این کمک را به دیگری روا ندونه!
خودش سه تا بیاره بده مادرش بزرگ کنه ولی به یکی دیگه با اون حالت سرزنشگر بگه که نباید کمک گرفت و خودت باید بزرگ کنی...
آره منم که مشکل با کمک ندارم، اتفاقا هر چی کمک بیشتر بهتر، همینجا هم میگم تا میشه به خانمهایی که تازه مادر شدن کمک کنیم همه مون... حفاظت از ژن ها و جامعه مون هست، مساله دقیقا همون روا ندونستن هست... که طرف خودش با کلی امکانات داره پیشرفت می کنه، در سطح دیگه ای اصلا زندگی می کنه، و اونوقت برای زندگی ای که لحظه ای تجربه ش نکرده، تز میده که بزااااااااااا تو فقط بزااااااااا... با خاک فنا هم رفتی مهم نیست... مهم اینه من کمک دارم و می تونم سر کار برم، ولی تو کمک نداری، بچه که بیاری یه نفر از بازار رقابت من کم میشه... بعد از یه مدتم من پز شاغل بودنم رو به تو میدم... (مورد یوتاب هم دقیقا همین مورد بود... یعنی اگه نگفته بود بالای خونه ی مادرشوهر می نشستم، می گفتم یوتاب تو با مادر من ملاقات داشتی احتمالا چون او هم تمام افتخارش همین بود که 25 سال شاغل بوده و 3 تا بچه هم بزرگ کرده اما نمیگه مامانش با ما زندگی می کرد... نمی گه خانواده رو پاشوند... نمیگه از بچه ها بیگاری می کشید.............. و چقدر این رفتار برام نفرت انگیزه...)
خلاصه که خیلییییی خوب کردی
آدم یاد دم خروس میفته با این آرایشگره


آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم